بر در تو ز دشمنان گر چه که صد جفا کشم
دوستیم حرام باد ار ز تو پای واکشم
غنچه دل به نازکی بشکندم بسان گل
صبحدمی که ناگهان بوی خوش از صبا کشم
طعنه زنی تو از جفا، من نه به ترک از صفا
تحفه پادشاه را پیش در گدا کشم
شرم ز دیده نایدم کو به تو دید، وانگهی
خاک درت گذاشتم، منت توتیا کشم
کشت فراق و کافرم، وه که بیا و زنده کن
پیش چنان لب و دهان منت جان چرا کشم
سر به در تو کرده خون می کنیم، ز در درون
ناشده سر چو خاک راه، از تو چگونه پا کشم؟
وای که خونم آب شد، چند ز دیده خون خورم
آه که سوخت جان من، چند ز دل بلا کشم
هر شبم از خیال تو دل ندهد زبان زدن
من به چنین عقوبتی تا به سحر کجا کشم؟
بخت ستیزه کار من این همه تاخت بر سرم
خسرو مستمند را چند به ماجرا کشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنجی صحبت میکند که به خاطر عشق به معشوق تحمل میکند. او میگوید که حتی با وجود جفاها و آزارهایی از سوی دشمنان، از عشق به معشوق دست نمیکشد. دل شاعر مانند غنچهای نازک است که به خاطر بوی خوش معشوق بشکند. او به وضوح بیان میکند که با وجود سختیها و فراق، همچنان به یاد معشوق است و این عشق برایش زجرآور شده است. در نهایت، شاعر احساس ناامیدی و رنج عمیق خود را از جدایی و غم عشق ابراز میکند.
هوش مصنوعی: اگر چه از دشمنان بر در تو آسیبها و بیمهریهای فراوان میبینم، اما اگر از تو قدمی بردارم و دور شوم، دوستیام با تو حرام خواهد بود.
هوش مصنوعی: دل من به نرمی و لطافت شکسته شد، همچون گلی که در صبح زود ناگهان عطر دلپذیری را از نسیم میگیرد.
هوش مصنوعی: تو با نیش زبان به من بیمحلی میکنی، اما من از روی خلوص و محبت، هدیه پادشاه را در برابر درشکهچی و گدا نمیآورم.
هوش مصنوعی: من از دیدن تو شرمندهام و حالا که تو را نمیبینم، تنها میتوانم به خاک درگاه تو احترام بگذارم و در انتظار لطف تو باشم.
هوش مصنوعی: دوران جدایی را میگذرانم و از عشق بیخبرم، ای کاش بازگردی و با شیرینی لبانت جانم را دوباره احیا کنی، چرا باید این تحمل را ادامه دهم؟
هوش مصنوعی: ما در میخانهات سر به در میزنیم و با خون دل زندگی میکنیم. اما با وجود اینکه تمام وجودم را رو به تو کردهام و به خاک درگاهت رسیدهام، چگونه ممکن است که از تو دور شوم؟
هوش مصنوعی: شکایت از درد جان و دل دارد در این شعر. میگوید که چقدر رنج و غم در دل خود احساس میکند و از گریه و اشک خود خسته و ناتوان شده است. او احساس میکند که درد و بلاهای بسیاری را تحمل کرده و جانش به شدت تحت فشار است.
هوش مصنوعی: هر شب به خاطر تو، دلم راضی به صحبت کردن نمیشود و نمیدانم تا صبح چه بر من میگذرد.
هوش مصنوعی: سرنوشت ناخوشایند من به شدت بر من حمله کرده است، چقدر میتوانم شاه بیپول را در درگیریها دخالت دهم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.