یارب، چه باشد گه گهی جانان در آغوش آیدم
مستسقی لعل ویم یک شربت نوش آیدم
در ره فتاده مانده ام، دیده نهاده بر رهم
بازو گشاده مانده ام، تا کی در آغوش آیدم؟
خواهم شبی کز بوی او بیخود شوم پهلوی او
گه رو نهم بر روی او، گه دوش بر دوش آیدم
گاهی که عجز آرد به ره سلطان با تاج و کله
گریه ازین روزن به ره مانند جادوش آیدم
بوسه زنم گلگون رخش، بر رخ نهم میمون رخش
گر حلقه های چون رخش اندر بناگوش آیدم
ای دل، مده یادم ازو، در چشم من گریه مجو
ناگه مبادا کز دو سو سیلاب در جوش آیدم
مسکین دلم سویش رود، گم گشته بر بویش رود
هشیار در کویش رود، مجنون و بیهوش آیدم
ای آمده با صد فتن، برده همه هوشم ز تن
در بیهشی مگذر ز من، بنشین که تا هوش آیدم
بس کز غمت شب تا سحر غلتید، گویم بی خبر
از دیده مرواریدتر غلتان سوی گوش آیدم
خواهم چو سوزد خرمنم پوشیده ماند در تنم
از آه خسرو چون کنم کاتش به خس پوش آیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار به بیان عشق و longing (دلتنگی) شاعر به معشوقش پرداخته است. او از احساساتی چون شوق، غم و بیقراری سخن میگوید و آرزوی در آغوش گرفتن، بوسیدن و نزدیکی به محبوب را دارد. شاعر در مسیر عشق خود را گمشده مییابد و در جستجوی وصال معشوق، علیرغم ناتوانیها و غمها، همچنان به یاد اوست و در انتظار لحظاتی شیرین و آتشین با او به سر میبرد. در نهایت، او از اشتیاق و دردی که عشق برایش به همراه دارد، میگوید و امیدوار است که با محبوبش همزیست شود.
هوش مصنوعی: ای خدا، چه بر من میگذرد وقتی که گاهی عشق را در آغوش میگیرم، و آن لحظهای که آن شراب قرمز را مینوشم، چه حال خوشی دارم.
هوش مصنوعی: من در مسیر زندگی به حالت انتظار ماندهام و چشم به راه سرنوشتم هستم. بازوهایم را گشودهام و همچنان منتظر هستم تا فرصتی پیش بیاید که به آغوش هدفی برسم.
هوش مصنوعی: دلم میخواهد شبی را تجربه کنم که بوی او مرا مست کند. گاهی در کنار او باشم، گاهی صورتش را تماشا کنم و گاهی هم در آغوشش بیفتم.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات که ناتوانی و درماندگی من را به درگاه پادشاه میکشاند، به قدری تحت تاثیر قرار میگیرم که از این در، مانند یک جادوگر، با اشک و ناله وارد میشوم.
هوش مصنوعی: میخواهم بر چهرهی زیبایت بوسهای بزنم و در کنار تو، چون سیمای دلربایت، دایرههایی زیبا و دلنشین بر گوشهایت بگذارم.
هوش مصنوعی: ای دل، از یاد او مرا غافل نکن، در چشم من ناگهان به خاطر او نگریسته نشو، مبادا که ناگهان از دو سو اشکهایم به جوش آید.
هوش مصنوعی: دل بیچارهام به سمت او میرود، در حالی که گم شدهام بر اثر بوی او. با حالتی شفاف به کوی او میروم، اما به صورت مجنون و بیهوش به او نزدیک میشوم.
هوش مصنوعی: ای کسی که با صد زرق و برق آمدهای، همهی هوش و حواسم را از من گرفتهای. در این حالت بیهشی از کنارم نرو و بمان تا دوباره به خودم بیایم.
هوش مصنوعی: بسیار از ناراحتی تو تا صبح در خواب و بیداری غلتیدم و میگویم که بیخبر از اشکهایم، همانند مروایدی که در حال غلتیدن است به گوشم رسید.
هوش مصنوعی: میخواهم مثل سوزاندن کشت و زرع خود، در دل خود رازی پنهان نگه دارم و از غصهای که به خاطر محبوبم دارم، به آتش درونم اشارهای نکنم. چگونه میتوانم این آتش را خاموش کنم که بر دل من میسوزد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.