سودای سر زلفت کاندر دل و جان دارم
ز اندیشه دلم خون شد تا چند نهان دارم
گر سر ننهم پیشت، خاکی بنهی بر سر
من سرمه کنم آن را، در دیده جان دارم
از تو نگرانیها افتاد مرا در دل
تا چند به روی تو دیده نگران دارم
بی خواب کنی چشمم، تو دیده آن داری
چون باز کنم پیشت، من زهره آن دارم
گردد دلم از عشقت گرداب بلا شد غم
تا چند ازین طوفان خود را به کران دارم
گفتی که بیا بر من، اندیشه مدار از کس
گر بخت دهد یاری، اندیشه آن دارم
با تو چه دهم هر دم، چون هست دم سر دم
گل را چه برم مهمان، چون باد خزان دارم
در هجر تو خسرو را اینک به لب آمد جان
جانی که رسد بر لب چندش به زبان دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلباختگی خود به محبوب سخن میگوید. او از درد و رنج دل و جانش ناشی از این عشق talks و اشاره میکند که افکار و نگرانیهایش به شدت او را آزار میدهد. شاعر از عشق خود به محبوب مینویسد و بیان میکند که چگونه عشقش او را در گرداب غم و اندوه فرو برده است. او همچنین به حسرتهایش در نبود محبوب اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه حضور محبوب برایش ضروری است. در نهایت، شاعر از مرگ یا از دست رفتن عشق میگوید و بیان میکند که جانش در هجران محبوب به لب رسیده است.
هوش مصنوعی: من در دل و جانم آرزوی موهای شمایم را دارم؛ به خاطر فکر کردن به تو، دلم به شدت غمگین و خونین شده است. تا کی باید این احساس را پنهان کنم؟
هوش مصنوعی: اگر به تو تسلیم نشوم و برای تو خضوع نکنم، بر روی من خاکی میگذاری که آن خاک را به عنوان سرمه بر چشمانم میزنم و در درونم عشق و زندگی دارم.
هوش مصنوعی: نگرانیهای من از وجود تو در دلم رخت بربسته، اما هنوز چشمم به توست و نگران تو هستم.
هوش مصنوعی: اگر خوابم را بر هم بزنی، به خاطر تو جرات دارم که چشمهایم را به روی تو باز کنم.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق تو مانند گردابی پر از درد و مشکلات شده است. تا کی باید از این طوفان رنج بکشم و خود را به ساحل برسانم؟
هوش مصنوعی: تو گفتی که به من بیایی، نگران هیچ کس نباش. اگر روزگار به من کمک کند، تنها به این فکر میکنم.
هوش مصنوعی: هر لحظه با تو چه کنم، وقتی که در آغاز خودم هم غمگین هستم. چه اهمیتی دارد که مهمان را پذیرایی کنم، وقتی که به عنوانی از باد خزان میگذرم.
هوش مصنوعی: در غم و دوری تو، خسرو حالش به آخر رسیده و جانش در حال رفتن است. او چند کلمه به زبان دارد که میخواهد بگوید، ولی این حرفها به لبش نزدیک شده و به راحتی نمیتواند آنها را بیان کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.