گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

به یاد دیدن روی تو گلزار آرزو دارم

چه جای گل کز این سودا به دل خار آرزو دارم

هوس دارم پس از مردن قد سرو روان، یعنی

از آن قامت به خاک خویش رفتار آرزو دارم

چنانش دوست می دارم که دارند آرزو خلقی

اگر دارند از آن راحت من آزار آرزو دارم

چو آزادی ز بند موی او دارد دلم او را

همیشه در خم زلفش گرفتار آرزو دارم

مرا گفتی که ای خسرو، چه داری آرزو از من؟

میسر نیست، ورنه از تو بسیار آرزو دارم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

برون آ اندکی، جانا که بسیار آرزو دارم

وداع عمر نزدیک است و دیدار آرزو دارم

مرا پر خار بادا هر دو دیده، بلکه پر گل هم

اگر بی روی تو هرگز به گلزار آرزو دارم

قیاس روزی خود می شناسم کز گلستانت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه