دوش ما بودیم و جام باده و مهتاب خوش
وان پسر مهمان و عشرت را همه اسباب خوش
سوی لب می برد جام وانگبین می گشت می
بس که می را چاشنی می داد زان جلاب خوش
از خم ابرو سخن می گفت آن خورشید رو
من نماز چاشت می کردم در آن محراب خوش
گفتم امشب خرم و خوش دیدمت در خواب، گفت
پاسبان خفته نباید، گر چه بیند خواب خوش
خواب بود آن یا خیال، آخر کجا شد آن نشاط؟
از لب و روی و شراب و خلوت و مهتاب خوش
بر لبش تا سرخ کردم دیده، پر خون ماند چشم
جوشش خون را فرو نشاند از لب عناب خوش
خسروا، خوش خوش ز دیده خون نابی می خوری
تا منم از چشم خود هرگز نخوردم آب خوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعری است که در آن به وصف یک شب خوش و دلنشین پرداخته است. شاعر و دوستانش در کنار هم مشغول نوشیدن شراب و لذت بردن از زیباییهای طبیعت مانند مهتاب هستند. در این حال، شخصی مهمان آنها نیز حضور دارد که گفتوگوهای شیرینی را رقم میزند. شاعر از زیباییهای معشوق و احساسات خود در این شب خاطرهانگیز سخن میگوید. او به یاد شبهای خوش و لذتهای شاداب میافتد و به تضاد بین خواب و خیال اشاره میکند، همچنین آنگاه که به عشق و شکیبایی اشاره میکند، نشان از آرزوی او برای دستیابی به آن لحظات را دارد. در نهایت، به یادآوری غم و حسرتی که او در دل دارد، به عدم تواناییاش برای فراموشی آن شبهای خوش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: شب گذشته ما کنار هم بودیم با جام شراب و نور ماه، و آن پسر مهربان همه وسایل شادی و خوشگذرانی را فراهم کرده بود.
هوش مصنوعی: به سمت لبانش میبرد، جامی از شراب و گلاب، بهطوری که شراب با طعم و عطر گلاب ترکیب میشود و این ترکیب خوشایند و لذتبخش است.
هوش مصنوعی: در دل زیباییهای صورت آن معشوق، من در حالت عبادت و آرامش صبحگاهی به سر میبردم. شکوه و جاذبهی او چنان مرا مجذوب کرده بود که تمام وجودم را پر از عشق و ارادت کرده بود.
هوش مصنوعی: به او گفتم که دیشب خوشحال و خوشبخت تو را در خواب دیدم. او پاسخ داد که نگهبان خواب نباید بخوابد، حتی اگر خواب خوشی ببیند.
هوش مصنوعی: این خواب بود یا خیال؟ در نهایت، آن شادابی که از لب، چهره، شراب، تنهایی و نور مهتاب به دست آمده بود، کجا رفت؟
هوش مصنوعی: وقتی که دیدم لبش به رنگ سرخ درآمد، چشمانم پر از اشک شد و قطرات خون را یواش یواش فرو نشاند. لب او مانند عناب خوشرنگ و زیباست.
هوش مصنوعی: ای کسی که خوشی را از چشمان خود میچشی، من هرگز نتوانستم از چشمان خود آب زلالی بنوشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
می زدم با یاد ابرویش شراب ناب خوش
داشتم وقت خوشی امشب درآن محراب خوش
درخمار باده آب سرد، آب زندگی است
توبه تا کردم زمی دیگر نخوردم آب خوش
بیدلان را حیرت بسمل کند تلقین که نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.