گر مرا با بخت کاری نیست، گو هرگز مباش
ور به سامان روزگاری نیست، گو هرگز مباش
سر به خشت محنتم خوش گشت، گر تاج سری
بهر چون من خاکساری نیست، گو هرگز مباش
من سگ خشک استخوانم بس که از تیر قضا
بهر من فربه شکاری نیست، گو هرگز مباش
هر خسی را از گلستان جهان گلها شکفت
گر مرا بوی بهاری نیست، گو هرگز مباش
چهره زرین و سیمین سینه ترکان بسم
با زر و سیمم شماری نیست گو هرگز مباش
آسمانوار است دامان مراد ناکسان
گر مرا پیوند داری نیست، گو هرگز مباش
غم خود از عشق است، گو در جان من جاوید باد
گر غمم را غمگساری نیست، گو هرگز مباش
عشقبازی با خیال یار هم شبها خوش است
با وی ار بوس و کناری نیست، گو هرگز مباش
سرخوشم از درد و درد از ساقی عیش و طرب
بهر من چون درد خواری نیست، گو هرگز مباش
من خراب و مست یاران هم، که بردارد مرا؟
گر به مجلس هوشیاری نیست، گو هرگز مباش
مجلس عیش است و جز خسرو همه مستند اگر
ناکسی و نابکاری نیست، گو هرگز مباش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مرگ و بخت بد خود اشاره میکند و از نبود شانس و خوشبختی شکایت دارد. او خود را به عنوان فردی بیارزش و کماهمیت معرفی میکند که در مقابل مشکلات زندگی بسیار آسیبپذیر است. شاعر به این نکته میپردازد که حتی وقتی دیگران در زندگی خود موفق هستند، او همیشه در غم و اندوه باقی میماند. او به عشق و درد نیز اشاره میکند و نشان میدهد که از این درد لذت میبرد، زیرا به او یک حس زندگی میدهد. در کل، این شعر احساس ناامیدی، تنهایی و سرخوشی ناشی از درد را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: اگر شانس و بخت من کاری نمیکند، پس هیچگاه نباید باشد. اگر روزگاری به سوی سامان نمیرود، پس هیچگاه نباید باشد.
هوش مصنوعی: سر به خشت نهادن و خوشحال شدن نشاندهنده راضی بودن از وضعیت ظاهری و مقام پست است. اگر تاجی بر سر نداشته باشی، در این دنیا هیچ افتخاری برای کسی مثل من که از خاک فرودستتر است، وجود ندارد. بهتر است هرگز به چنین آرزویی نرسید.
هوش مصنوعی: من مانند سگی هستم که از شدت گرسنگی تنها به استخوانهای خشک بسنده کردهام و به خاطر تقدیر، برای من شکار چاقی وجود ندارد. پس برای من هیچ چیز خوب نیست و بهتر است هرگز وجود نداشته باشم.
هوش مصنوعی: در دنیا هر کسی ممکن است از زیباییها و مزایای زندگی برخوردار باشد و گلها و زیباییها را تجربه کند. اما اگر من خودم حس خوشایندی ندارم و بوی بهار را احساس نمیکنم، بهتر است که بههیچوجه در این دنیا وجود نداشته باشم.
هوش مصنوعی: چهرههای زیبا و گرانبها، مانند طلا و نقره، در دل ترکان وجود دارد و به اندازهای ارزشمند هستند که نمیتوان آنها را شمرد. هرگز با آنها درگیر نشو.
هوش مصنوعی: اگر تو با من رابطهای داری، بدان که عاقبت خواستههای ناچیزان چون آسمان وسیع است و من هرگز نمیخواهم در این دامان کمارزش قرار بگیرم.
هوش مصنوعی: غم و اندوهم به خاطر عشق است و ای کاش این غم همیشه در جان من باقی بماند. اگر کسی نیست که اندوه من را تسکین دهد، پس هیچگاه نباشید.
هوش مصنوعی: عاشقانه بودن در خیال محبوب در شبها هم لذتبخش است، حتی اگر بوسه و نزدیکی نباشد، بگذار هرگز نباشی.
هوش مصنوعی: من از درد و رنجی که دارم شادمانم و این درد به خاطر میخانه و خوشیهایی است که برای من وجود دارد. چون این درد برای من از آنچه که خوار کننده باشد نیست، پس هرگز نباید اینگونه باشم.
هوش مصنوعی: من در حالتی خراب و مستانه هستم و از دوستانم هم کسی نیست که مرا نجات دهد. اگر در جمعی از هوشیاری خبری نیست، بهتر است هرگز در آن جمع نباشم.
هوش مصنوعی: در این مجلس خوشی، همه به جز فرمانروا مست هستند. اگر کسی هم در میان نیست که به او توجهی شود و اوضاع رو به راه نیست، بهتر است هرگز وجود نداشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.