گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

با تو در سینه نفس را چه گذر

در دلم غیر تو کس را چه گذر

باغ نشکفت و نیامد موسم

در دل خسته هوس را چه گذر

من اسیرم ز گلم باده مده

در چمن مرغ قفس را چه گذر

خلق گویند نفس زن در وصل

در تن مرده نفس را چه گذر

اندران دل که تویی، غم چه کند

خانه شاه عس را چه گذر

وصل جو را نبود لذت عشق

در نمکسار مگس را چه گذر

می کند خنده که در یاد توام

در دلت خسرو خس را چه گذر