گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

زلفت، صنما، تافته چندین چه نشیند؟

وان چشم تو با ابروی پرچین چه نشیند؟

پروین چو به رخسار تو هر صبح بخندد

تا بر دل خورشید ز پروین چه نشیند؟

گر نیشکر از دست تو بر خاک نشسته ست

این دیده بر آن قامت شیرین چه نشیند؟

ور تیره نخواهد دل من حالت خود را

با گیسوی مشکین تو چندین چه نشیند؟

ور مشورت ریختن خون کسی نیست

خط تو به آن طره مشکین چه نشیند؟

چون وصل تو ما را ندهد دست به بالین

چندین غم تو بر سر بالین چه نشیند؟

تو شاد بزی، گر بر خسرو ننشستی

از همچو تویی بر من مسکین چه نشیند؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode