گزیدهٔ غزل ۴۷۵
مرا دل ده که من سنگی ندارم
به جز خون جگر رنگی ندارم
سرور درد خود با خویش گویم
که نالانتر ز خود چنگی ندارم
زمن تا صبر صد فرسنگ راهست
ولی من پای فرسنگی ندارم
دهندم پند و بامن در نگیرد
که من عقلی و فرهنگی ندارم
مرا دل ده که من سنگی ندارم
به جز خون جگر رنگی ندارم
سرور درد خود با خویش گویم
که نالانتر ز خود چنگی ندارم
زمن تا صبر صد فرسنگ راهست
ولی من پای فرسنگی ندارم
دهندم پند و بامن در نگیرد
که من عقلی و فرهنگی ندارم
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.