مست من چون جرعه نوشی، باده ای بر من بریز
درد جام خود برین رسوای مرد و زن بریز
چشم تو مست است، گر کم ایستد ناکرده خون
خون من در پیش آن قتال مردافگن بریز
دشمن جان من است آن غمزه، تا خوش گردد او
آنچه درد من شنیدی پیش آن دشمن بریز
دل شد از تیر غمت روزن چو خواهد رفت جان
شربتی از جام خود باری بر آن روزن بریز
خلعت رنگی ست واجب، گر کشم بر سر سبو
نیمه دیگر برین دستار و پیراهن بریز
مست می رفتم، سبو بر سر فتادم، وان شکست
تار کم بشکن بدان و خون من بر من بریز
تیرگی عیش مشتاقان ترا چون روشن است
بر دل تاریک خسرو باده روشن بریز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.