گنجور

 
 
 
انوری

عدل تو چو سایه بر ممالک پوشد

کان ماند و بس که از کفت بخروشد

چون می‌نوشی که نوش بادت گویی

خورشید به ماه مشتری می‌نوشد

کمال‌الدین اسماعیل

با ذوق لب تو باده گر می کوشد

میدانم بیقین که خون رز می جوشد

نی نی که خود از شرم لبت دختر رز

رنگ آوردست و رخ بکف می پوشد

نجم‌الدین رازی

گر دل بهوای لولیی برجوشد

صد ترک برو عرضه کنی ننیوشد

امامی هروی

هرگه که دل خسته در آن می کوشد

کز ساغر چشمم، می لعلت نوشد

عناب لبت، مردمک چشم مرا

گوید: مگرت هنوز خون می جوشد؟

خواجوی کرمانی

دل فتنه ی آن چشم خوش جادو شد

و اشفته آن سلسله ی گیسو شد

هندو شه ترکان ختائیست بحسن

شادی کسی که بنده هندو شد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه