گنجور

 
کمال خجندی

دلا نسیم عنایت وزید حاضر باش

رسید مژده که دلبر رسید حاضر باش

به خفته شب محنت برو خبر برسان

بگو که صبح سعادت دمید حاضر باش

ز خاک پاش غباری کز آن طرف برخاست

به دیده روشننی شد پدید حاضر باش

ز جام وصل از آن قطرهها که جان افزاست

به کام جان تو خواهد چکید حاضر باش

به شهر عشق شب و روز عید باشد و سور

مباش غافل ازین سوره و عید حاضر باش

مکن ز پیر و مرید گذشت چندین یاد

تو پیری و همه عالم مرید حاضر باش

کلید قل دل از هر دری مجری کمال

ز دیرباز نیست این کلید حاضر باش