ترا با من سر باری نماندست
سر مهر و وفاداری نماندست
مرا امروز با تو خاطری نیز
که بی موجب بیازاری نماندست
ندانم با که همرنگی گزیدی
که در تو بونی از یاری نماندست
بروز آی ای شب هجران که دیگر
چو شمعم ناب بیداری نماندست
به ما ازاند کی اندک وفائی
گرت ماندست پنداری نماندست
برس فریاد درد من خدا را
که بیشم طاقت زاری نماندست
کمال از عمر بی او ره چیزی
کز آن چیزی بدست آری نماندست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس ناخوشایند جدایی و درد ناشی از آن است. شاعر از نداشتن مهر و وفاداری در رابطهای سخن میگوید و به نبود یاری و همدلی اشاره میکند. او احساس تنهایی و ضعف را در حالتی از دلتنگی بیان میکند و از خداوند فریاد میزند که دیگر طاقت زاری و رنج را ندارد. در نهایت، اشاره میکند که در زندگی بدون عشق و محبوبش، هیچ چیز دیگری ارزشمند نیست.
هوش مصنوعی: دیگر چیزی از عشق و وفاداری میان ما باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: امروز من احساسی نسبت به تو دارم که بدون سبب، آزاردهنده نیست.
هوش مصنوعی: نمیدانم با چه کسی همدمی کردی که در تو هیچ نشانهای از یاری و کمک باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: ای شب جدایی، بیا که اکنون مانند شمع، هیچ نوری از بیداری در من نمانده است.
هوش مصنوعی: اگر فکر میکنی که وفایی اندک از ما باقی مانده، بدانی که آن وفا هم از دست رفته است.
هوش مصنوعی: ای خدا، به فریاد درد من برس که دیگر برای گریه و زاری تحملی ندارم.
هوش مصنوعی: کمال و بهترین حالت زندگی، بدون اتصال به او (خدا) به دست نمیآید و هیچ چیزی که به واسطه او به دست آید، از بین نمیرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کنونم درجهان کاری نماندست
ز من تا مرگ بسیاری نماندست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.