شمع رویت را چراغ آسمان پروانهایست
قصّه یوسف به عهد حسن تو افسانهایست
یادِ لیلی گر کند مجنون به دور عارضت
دار معذورش بدین معنی که او دیوانهایست
خانهٔ چشم مرا ز آن گریه آبی میزند
کز زوایای خیالات تو مهمانخانهایست
عشق می داند طریق آشنایی را که چیست
ورنه در راه هوای تو خرد بیگانهایست
لایق تو گرچه نبوَد کُنج تاریک دلم
باری این گنج لطافت گوشهٔ ویرانهایست
یاد کرد از تو خیالی گر نیازی آورد
پادشاها رد مکن ز آن رو که درویشانهایست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.