گنجور

 
خیالی بخارایی

تا سرو مرا عارض چون یاسمنی هست

در هر چمنی نغمه سرایی چو منی هست

سوگند به یاری که هوای دگرم نیست

روزی که مرا بر سر کویت وطنی هست

باور نتوان کرد که در باغ به خوبی

چون عارض تو یاسمنی یا، سمنی هست

ای شوخ که هیچت به دعاگو نظری نیست

بر گوی اگر از طرف او سخنی هست

زنهار که بر شیوهٔ آن چشم خیالی

فتنه نشوی ز آن که در آن فتنه فنی هست