هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ناامیدی و سردرگمی خود اشاره میکند و نمیداند که آیا سرشت او منجر به ورودش به بهشت شده یا به دوزخ. او همچنین از لذتهای زودگذر زندگی، مانند شراب (جام)، معشوقه (بت) و موسیقی (بربط) سخن میگوید و میگوید که این چیزها برای او نقد هستند و برای دیگران، نسیهی بهشت محسوب میشوند. به عبارتی، او به زندگی آنی و لذتهای موقتی اعتقاد دارد.
هوش مصنوعی: نغمهها و زیباییهای هنری از جمله شراب و عشق و موسیقی، همگی در یک منظر دلنواز حاضرند. اما اینها برای من به عنوان نعمتهای حاضر و قابل درکاند، در حالی که برای تو، وعدههای بهشت هنوز در آیندهاند و دست نیافتنی.
نیما محمدی در ۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۱۰ نوشته:
این چیزهایی که نوشتید هیچکدوم مهم نیست مهم اینه که اون موقع آزادی بوده کسی که میخواسته میتونسته می و بت و بربط رو یه جا انتخاب کنه بشینه لب کشت کسی هم کارش نداشته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ناامیدی و سردرگمی خود اشاره میکند و نمیداند که آیا سرشت او منجر به ورودش به بهشت شده یا به دوزخ. او همچنین از لذتهای زودگذر زندگی، مانند شراب (جام)، معشوقه (بت) و موسیقی (بربط) سخن میگوید و میگوید که این چیزها برای او نقد هستند و برای دیگران، نسیهی بهشت محسوب میشوند. به عبارتی، او به زندگی آنی و لذتهای موقتی اعتقاد دارد.
هوش مصنوعی: من نمیدانم آیا آنکه مرا آفرید، به من جمال و شرافتی بخشیده که مرا از اهل بهشت کرده یا به من عیبی داده که مرا به دوزخ مَیکشاند.
هوش مصنوعی: نغمهها و زیباییهای هنری از جمله شراب و عشق و موسیقی، همگی در یک منظر دلنواز حاضرند. اما اینها برای من به عنوان نعمتهای حاضر و قابل درکاند، در حالی که برای تو، وعدههای بهشت هنوز در آیندهاند و دست نیافتنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
سیمابی شد هوا و زنگاری دشت
ای دوست بیا و بگذر از هرچه گذشت
گر میل وفا داری اینک دل و جان
ور رای جفا داری اینک سر و تشت
بالات بود بسان سروان بهشت
با خال تو خال حور فردوسی زشت
رضوان که همی عنبر زلف تو سرشت
یک نقطه همی چکید و بستوده بهشت
آن شیر که او به صید جز شیر نکشت
گشت از پس آن خوابگهش چون خرخشت
مسعود ملک نخست یک زخم درشت
زد بر مغزش چنانکه بگذشت از پشت
تا چند زنم به روی دریاها خشت
بیزار شدم ز بتپرستان کنشت
خیام! که گفت دوزخی خواهد بود؟
که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت؟
در راه نسا ای ملک پاک سرشت
جز سنگ ندیدم به دل سبزه و کشت
دوزخ درهای گذاشتم ناخوش و زشت
چون پیش تو آمدم رسیدم به بهشت
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.