بخش ۷۹ - کشته شدن طغرل تکش به دست سام نریمان
درآمد به میدان چو شیر ژیان
ز سم سمندش زمین بد نوان
به طغرل تکش گفت ای تیرهروز
کنون دل ز امیدها برفروز
چنانت درآرم ز زین ستور
که گریان شود بر تو ماهی و مور
نمودی به قلواد گو دستبرد
کنون رزمجوئی ابا سام گرد
بخندید طغرل تکش کای دلیر
همانا ندیدی تو چنگال شیر
ز طغرل تکش نیستی باخبر
که در کین نتابد رخ از شیر نر
به خنجر بکاود درون سپهر
به تیغش بلرزد دل گاو مهر
عمود گران گر درآرد به چنگ
به خود موزه سازد دمنده نهنگ
چو گیرد به کف نیزه جان ربا
سپهر روان را درآرد ز پا
چو او برگشاید خم خام را
هماکنون به بند آورد سام را
بخندید ازو سام کشورگشای
بزد بانگ بر باره تیزپای
سنان بر کمربند او کرد بند
بخندید طغرل به پشت سمند
دلش گشت از سام یل پر ز بیم
بزد تیغ و شد نیزهاش بر دو نیم
از آن پس برانگیخت اسب نبرد
به سوی سپهدار آهنگ کرد
چو پیکار او دید فرخنده سام
برآهیختش تیغ تیز از نیام
به طغرل تکش حمله آورد باز
برآویخت طغرل در آن رزمساز
زمانی بگشتند با یکدگر
چو شیر دژآگاه چو پیل نر
سرانجام سام اندر آمد چو باد
به دست اندرش آب آتش نهاد
بزد بر سر طغرل شیرکین
بدان سان که بشکافت تا صدر زین
ز باره درافتاد با خاک خار
برو کرد باره به تندی گذار
برانگیخت مه لعل سم خاره سام
جهان گشت از گرد او تیزفام
زمانی سر و پای میدان بگشت
خروشش ز جنگآوران درگذشت
کجا شاه چین از طلبکار بود
که شه را بدو راه پیکار بود
بدو داد از شه دلیری پیام
که امروز شد روز فرخنده سام
چو فردا نماید رخ از چرخ شید
درآید شه چین به پیل سفید
فرامش کند کام ایام را
طلبکار گردد به کین سام را
کنون بازتابان ز میدان عنان
که خورشید شد در پس که نهان
عنان باز پیچید فرخنده سام
به لشکرگه خویشتن باز سام
به پردهسرا شد برآمد به تخت
دلش در غم یار و زو شادبخت
دلیران سراسر شدند انجمن
ز پیکار فغفورشان بد سخن
وز آن رو شه چین به خرگاه شد
روانش ز اندوه کوتاه شد
غمی داشت در پیش دل همچو کوه
دلش بود در پیش دختر ستوه
دو سالار بودش چو شیر نژند
که بودند در رزم و کین دیوبند
یکی را پرینوش یل نام بود
دگر گرد فرشاد خودکام بود
چنین گفت فغفور کای سرکشان
ز روز بد آمد بر من نشان
پری دخت با دیوزاده مگر
فکندند در شهر خلخ گذر
طغان سویشان رفت پیکارجو
چو شد دیوزاده به پیکار او
قضا را طغان گشته از غم اسیر
همی دیوزاده بر او گشته چیر
پریدخت از آن جای گشته روان
به دست اندر آورده گنج گران
همی آید اینک ز خلخ به چین
که با سام یاری کند روز کین
شما را بباید شدن با سپاه
نهانی هم امشب شتابان به راه
بدیشان ز ناگه کمین ساختن
ز پیکار کین طغان آختن
گزینید ازین لشکر نامدار
دلیران جنگآزموده هزار
که دارند ایشان سپاه اندکی
همانا بجویند کینه یکی
که یکسر ز بهر طغان در غمند
شب و روز با دیده پرنمند
پرینوش گفتش که ای شهریار
سزد گر کنی راز را آشکار
چه کس باشد این دیوزاده بگو
که با او طغان شاه شد رزمجو
بدو شاه چین گفت کای خویشکام
بود دیوزاده غلامی ز سام
ازو سروران رخ برافروختند
خرد را سبک دیده بردوختند
بگفتند ما را ازو نیست باک
ز جانش برآریم گرد هلاک
نداریم اندیشه در دل ز سام
بود دیوزاده مر او را غلام
گزیدند از جنگیان ده هزار
برفتند تازان سوی کارزار
چنین گفت راوی که یک خاوری
چو آگاه گردید ازین داوری
بترسید زی سام آمد چو باد
زبان دعاگستری بر گشاد
پس آنگه همه رازهای نهفت
به فرزانه سام سرافراز گفت
که فرهنگ با گلرخ سیمبر
رسیدند اینک ایا نامور
شده دشمن از کارشان باخبر
بودشان خیال شبیخون به سر
شه چین دو پهلو ز توران سپاه
به عزم شبیخون در پیش راه
فرستاد با جنگیان ده هزار
که در شب برآرند ازیشان دمار
چو سام از پریدخت و فرهنگ گرد
خبردار گردید از آن دستبرد
بسی شاد گردید و سر برفراخت
پی رزم جستن یکی چاره ساخت
همی گفت اگر من برانم سپاه
به یاری فرهنگ به آوردگاه
شه چین خبردار گردد ازین
همانگه پی کین برآید به زین
سپه برنشاند کند تاختن
بیاید پس ما به کین آختن
ز توسن کند سروران را نگون
شود لشکر ما به جنگش زبون
اگر زانکه ایدر درنگ آورم
سرنام خود زیر ننگ آورم
فرینوش و فرشاد پیکارجوی
درآرند ناگه به پیکار روی
شبانگه به کین دست بیرون کنند
به فرهنگ و مهرو شبیخون کنند
نه لشکر بماند نه خاور نه گنج
بیابند مانا از آن گنج رنج
دلم در شگفت است ازین داوری
ندانم چه سازم ازین یاوری
بدان گفتگو قلوش نامدار
زمین بوسه زد پیش سام سوار
که هستم درین جنگ من کینهساز
به لطف خدا و به فر تو باز
پرینوش و فرشاد را از تکین
چو باد وز آن اندر آرم به کین
پریدخت و فرهنگ را از نهفت
بیارم به پیش تو من بیشگفت
بدو سام یل آفرین کرد و گفت
که فیروزیت باد همواره جفت
کنون ساز کین پوش برشو به زین
سپه ساز و رو کن سوی رزم و کین
بپوشید قلوش سلیح نبرد
نشست از بر باره رهنورد
سه ره سه هزار از دلیران گزید
که هر یک نبرد هژبری سزید
بدل در یکی فال فرخ گرفت
شب تیره ره سوی خلخ گرفت
وز آن روی فرهنگ با دخت شاه
همان شیر دل خارمایه سپاه
ز خلخ سوی چین شده ره سپر
نبدشان ز راز نهانی خبر
چو ده میلشان بود در شهر چین
بدیدند خرم یکی سرزمین
پر از سبزه و جوی و آب روان
ز هر سوی آهوی مشکین چمان
خوش آمد در آن جای فرهنگ را
چراگه چو دید آهوی رنگ را
یکی سایبان را ابر پای کرد
پریدخت را زیر آن جای کرد
مقارن بر رود آمد فرود
بر او شتابید هر کس که بود
سپه بر لب رود خرگه زدند
همه انده و رنج را ره زدند
شب آمد غنودند مردان کار
دمی بود فرهنگ یل برقرار
برو رنج ره کرد ناگه شتاب
ز بس رنج چشمش درآمد به خواب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، نبردی بین شخصیتهای افسانهای سام و طغرل تکش روایت میشود. سام به میدان رزم میآید و با طغرل درگیر میشود. پس از مبارزاتی طولانی، سام موفق میشود طغرل را شکست دهد و او را از زینش به زمین میاندازد. با پیروزی سام، خبر شادمانی و دلاوریهای او به دیگران میرسد و شاه چین از شکست شکست خود دچار اندوه میشود.
در این میان، ارتباطاتی میان شخصیتها و تهدیداتی از سوی دیوزادها مطرح میشود. پری دخت و فرهنگ به سام خبر میدهند که دشمنان در حال طراحی حملهای به او هستند و سام برای مقابله با این تهدیدها آماده میشود. در نهایت، سام با شجاعت و هدایت دیگر دلاوران، نقشه ای برای رویارویی با دشمنان میکشد. متن به توصیف محیطهای جنگی و احساسات شخصیتها میپردازد و نگاهی به فرهنگ و حماسههای ایرانی دارد.
هوش مصنوعی: به میدان آمد مانند شیر نیرومند، و پاهای اسبش زمین را لرزاند.
هوش مصنوعی: به طغرل گفتند: ای انسان بدشانس، اکنون دل خود را از امیدها پر کن و روشن کن.
هوش مصنوعی: من به تو آنچنان قدرت و نفوذ می دهم که حتی ماهیها و مورچهها بر تو اشک بریزند و ناراحت شوند.
هوش مصنوعی: تو به قلوب مردم نفوذ کردی و اکنون باید بیپروا به میدان جنگ بیایی و با دشمنان مبارزه کنی.
هوش مصنوعی: بخندید طغرل که دلیر است و تو هرگز چنگال شیر را ندیدهای.
هوش مصنوعی: تو از قدرت و شجاعت طغرل چیزی نمیدانی، اما بدان که در جنگ، چهره کسی که به کین و دشمنی برخاسته، مانند چهره شیر نر نمیشود که ترسی نشان دهد.
هوش مصنوعی: به آسمان با خنجر میزند و دل گاو مهر از ضربه تیغش میلرزد.
هوش مصنوعی: اگر ستون سنگینی به دست بیاوری، میتوانی مانند نهنگ به خودت قوه و نیرویی ببخشی.
هوش مصنوعی: زمانی که نیزهای جانسوز به دست گرفته شود، آسمان آن روح پاینده را به زمین میکشاند.
هوش مصنوعی: زمانی که او، خم و زخم خام را باز کند، به سرعت سام را به بند خواهد کشید.
هوش مصنوعی: از او خندیدند سام، فرمانروای کشورگشای، و صدایشان بلند شد بر اسب تندپای.
هوش مصنوعی: سلاح خود را به کمربندش وصل کرد و طغرل با لبخند بر پشت اسپش نشسته بود.
هوش مصنوعی: دلش از ترس سام یل پر شد و به همین خاطر شمشیرش را کشید و نیزهاش را به دو نیم کرد.
هوش مصنوعی: پس از آن، اسب جنگ را به حرکت درآورد و به سمت فرمانده حرکت کرد.
هوش مصنوعی: هنگامی که سام جنگ او را مشاهده کرد، شمشیر تیزش را از نیام بیرون کشید.
هوش مصنوعی: طغرل که به عنوان یک جنگجو شناخته شده، با شجاعت به مقابله با دشمن پرداخت و در میانهی نبرد به مبارزهاش ادامه داد.
هوش مصنوعی: در زمانی که آنها به یکدیگر نزدیک شدند، همچون شیران قوی و تنومند با هم برخورد کردند.
هوش مصنوعی: سرانجام، سام با سرعتی چون باد وارد شد و در دستانش آب و آتش را قرار داد.
هوش مصنوعی: طغرل شیرکین را به نحوی زد که سر زین شکافت و به عمق آن نفوذ کرد.
هوش مصنوعی: از بلندی سقوط کرد و به خاک افتاد، اما با نیشی تند، به سرعت از آن عبور کرد.
هوش مصنوعی: ماه سرخ رنگی به جلوه آمده و زیباییاش باعث شده که دنیا در اطراف او براق و درخشان شود.
هوش مصنوعی: مدتی در میدان جنگ، سر و پا به دور هم میچرخید و صدای خروشان جنگجویان به گوش میرسید.
هوش مصنوعی: در کجا پیش میآید که شاه چین به کسی که طلبکار است، پاسخ دهد و در عوض به او رو در رویی و مبارزه بپردازد؟
هوش مصنوعی: به او از سوی پادشاه خبر دادند که امروز روز خوش یمن و بزرگی برای سام است.
هوش مصنوعی: هنگامی که فردا چهرهاش را از آسمان نمایان کند، پادشاه چین با فیل سفیدی وارد خواهد شد.
هوش مصنوعی: انسان ممکن است فراموش کند که چقدر زندگی میتواند دشوار باشد و در نتیجه به دنبال انتقام و جبران خسارتها برود.
هوش مصنوعی: اکنون خورشید در پس افق پنهان شده و این تابش آن در میدان به وضوح دیده میشود.
هوش مصنوعی: فرخنده سام، کنترل را به دست گرفته و به سمت لشکرگاه خود بازگشت.
هوش مصنوعی: به خانهٔ پردهای وارد شد و بر روی تخت نشست، در حالی که دلش غم یار را تحمل میکرد، اما از خوششانسی خود بیخبر بود.
هوش مصنوعی: دلیران گرد هم آمدهاند و در این جمع، از ماجراهای جنگ و نبرد با فغفور، سخنان بد و ناپسند میگویند.
هوش مصنوعی: به همین دلیل، شاه چین به سوی خیمهگاه رفت و اندوهش کم شده بود.
هوش مصنوعی: دلش غمی بزرگ و سنگین داشت، مانند کوهی که بر دوش او بود، اما در برابر دختر مورد علاقهاش خود را به آرامی و نرمی عرضه میکرد.
هوش مصنوعی: دو نفر از بزرگان مانند شیرهای نیرومند بودند که در میدان جنگ و درگیری با هم میجنگیدند.
هوش مصنوعی: یکی از آنها پرینوشی داشت به نام یل و دیگری گرد فرشاد، که خودسر و قدرتمند بود.
هوش مصنوعی: فغفور گفت: ای افرادی که دست به طغیان زدهاید، نشانههای بدی از روزگار بر من نمایان شده است.
هوش مصنوعی: دختر پری و دیو در شهر خلخ چه ماجرایی را به وجود آوردند؟
هوش مصنوعی: وقتی دیو زاده از خواب بیدار شد و به نبرد با او پرداخت، گروهی از جنگجویان به سمت او روانه شدند.
هوش مصنوعی: سرنوشت به خاطر غم و اندوه اسیر، به حالت رنج و ناامیدی درآمده و آن موجود دیو مانند بر او تسلط یافته است.
هوش مصنوعی: دختر پری از آن مکان به حرکت درآمده و گنجی باارزش را به دست آورده است.
هوش مصنوعی: اینک از سرزمین خلخ، فردی به چین میآید تا به سام در روز انتقام کمک کند.
هوش مصنوعی: شما باید امشب با سرعت و به طور پنهانی به راهی بروید که مرتبط با یک جمعیت یا گروه باشد.
هوش مصنوعی: آنها ناگهان کمین کردند و به جنگی که آغاز شده بود ادامه دادند.
هوش مصنوعی: از میان این سپاه معروف و دلیر که در نبردها آزمودهاند، هزار نفر را انتخاب کنید.
هوش مصنوعی: این افراد که دارای نیروی کمی هستند، در واقع در جستجوی دشمنی از سوی یکی دیگر هستند.
هوش مصنوعی: همواره به خاطر عشق و دل باختگی، شب و روز با چشمانی پر از اشک میزنم.
هوش مصنوعی: پرینوش به او گفت که ای پادشاه، خوب است اگر راز را افشا کنی.
هوش مصنوعی: این فرد کیست که با او قهرمان جنگها به پادشاهی رسیده است؟
هوش مصنوعی: شاه چین به خویش خود گفت که این دیو زاده، غلامی از سام است.
هوش مصنوعی: آنها با زیبایی و شادابی چهرهی او دلها را شاد کردند و به حکمت و دانایی بیاعتنایی کردند.
هوش مصنوعی: گفتند که ما از او نگرانی نداریم و جانش را فدای خطر میکنیم.
هوش مصنوعی: ما در دل هیچ اندیشهای نداریم، زیرا سام، دیوزادهٔ او را بنده و غلام خود کرده است.
هوش مصنوعی: ده هزار جنگجو انتخاب شدند و با شتاب به سمت میدان نبرد رفتند.
هوش مصنوعی: راوی میگوید که وقتی یک شرقنگر از این قضاوت باخبر شد، به دانایی دست یافت.
هوش مصنوعی: بترسید، زیرا که وقتی سام (شخصیتی مهم یا قدرتی بزرگ) مانند باد نزدیک میشود، زبان دعا و نیایش گشوده میشود.
هوش مصنوعی: سپس او همه اسرار پنهان را به سام فرزانه و بلندمرتبه بیان کرد.
هوش مصنوعی: فرهنگ و زیبایی همزمان با روی دوست به اوج خود رسیدند و اکنون این زیبایی شناخته شده است.
هوش مصنوعی: دشمن از کارهای آنها مطلع شده و به فکر حمله ناگهانی به آنها افتاده است.
هوش مصنوعی: شاه چین که دو دده دارد، با نیروهایش از توران به قصد حمله شبانه در جاده پیش میرود.
هوش مصنوعی: او ده هزار جنگجو را به میدان فرستاد تا در شب به دشمن حمله کنند و آنها را نابود سازند.
هوش مصنوعی: سام وقتی از ماجرای پریدخت و اطلاعت فرهنگی مطلع شد، از آن حمله آگاه شد.
هوش مصنوعی: او بسیار خوشحال شد و برای آمادگی در جنگ، تدبیری اندیشید.
هوش مصنوعی: او میگفت اگر من سپاهی را به میدان بیاورم، به کمک فرهنگ و دانایی در نبرد حاضر میشوم.
هوش مصنوعی: پادشاه چین از این اتفاق آگاه میشود و در همان لحظه، تصمیم میگیرد که برای انتقام اقدام کند.
هوش مصنوعی: سپه به میدان میآید تا جنگ آغاز شود و ما نیز برای انتقام آماده خواهیم شد.
هوش مصنوعی: اگر سواران ما از اسب بیفتند، لشکر ما در جنگ ضعف و شکست خواهد خورد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم در اینجا تأمل کنم و تأخیر بیفکنم، نام خود را به ننگی بزرگ آلوده کردهام.
هوش مصنوعی: فرینوش و فرشاد که به دنبال نبرد هستند، ناگهان به میدان جنگ میآیند.
هوش مصنوعی: در شب، به خاطر انتقام، دست به کار میشوند و با زیبا رویی و فرهنگ خود، به دشمنی و حمله میپردازند.
هوش مصنوعی: نه ارتشی باقی ماند و نه شرق زمین و نه ثروتی که در دشتها پیدا میشود، همواره از آن گنجها زحمت و رنج وجود دارد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر این قضاوت عجیب در تعجب است و نمیدانم با این کمک چه بکنم.
هوش مصنوعی: در این گفتگو، قلوش نامدار که مشهور به زمین بوده، در مقابل سام سوار، تعظیم کرده و بوسهای بر زمین زده است.
هوش مصنوعی: من در این نبرد که پر از کینه است، با لطف خدا و به واسطهی تو دوباره به حالت تسلط و آرامش برمیگردم.
هوش مصنوعی: سروصدای پرینوش و فرشاد را در سکوت شب مانند نسیم به کینه در میآورم.
هوش مصنوعی: من بدون شک فرهنگ و زیبایی را از پنهان به حضور تو میآورم.
هوش مصنوعی: به او congratulation به خاطر بزرگمنشیاش گفت و آرزو کرد که همیشه کامیاب و پیروز باشد.
هوش مصنوعی: اکنون آمادهباش و زین را بر اسبانت بگذار، به سوی میدان جنگ و نبرد برو.
هوش مصنوعی: بر تن کنید زره را و آماده نبرد شوید، زیرا که سفرکننده به میدان نبرد نشسته است.
هوش مصنوعی: از دلیران سه هزار نفر را انتخاب کرد که هر یک شایستهی نبرد و جنگاوری بودند.
هوش مصنوعی: در یک شبی تاریک، بخت خوب به فردی روی آورد و او راهی خوشبختی و موفقیت شد.
هوش مصنوعی: از آن طرف، فرهنگ، دختری از خاندان شاه را به دنیا آورد که همانند شیر دل، در میان سربازان به جنگ و رزم میپردازد.
هوش مصنوعی: از خلخال که به سمت چین رفته، نشان نرسید که راز نهانی آنها را برملا کند.
هوش مصنوعی: وقتی به ده میل از شهر چین رسیدند، سرزمینی سرسبز و خوش آب و هوا را دیدند.
هوش مصنوعی: زمین از سبزه و چمن سرشار است و نهرها و آبهای روان از هر طرف جاریاند. آهویی با رنگ مشکین در حال چریدن و بازی است.
هوش مصنوعی: به جایی خوش آمدید که فرهنگ در آن حاکم است، چرا که وقتی آهو با رنگهای زیبا را میبینید، دل شاد میشود.
هوش مصنوعی: ابر به عنوان سایهای بر زمین قرار گرفت و پریدخت را در زیر این سایه جا داد.
هوش مصنوعی: در زمانی که شخصی به کنار رود آمد، هر کسی که در آنجا بود با عجله به سمت او رفت.
هوش مصنوعی: سربازان به کنار رود خیمه زدند و تمام غم و درد را فراموش کردند.
هوش مصنوعی: شب فرا رسید و مردان کار، به استراحت پرداختند. لحظاتی بود که فرهنگ و آداب پهلوانی برقرار بود.
هوش مصنوعی: بر اثر رنج زیادی که در مسیر کشیده، ناگهان به خواب رفت و چشمانش به خاطر آن همه زحمت، بسته شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.