بخش ۱۳۱ - رسیدن سام و قلواد و قمرتاش و جنگ کردن با دیوانه شاهپور
به یاد پریدخت فرخنده سام
زمانی بخوابید بیدار سام
به بالین او شیر قلواد بود
ز دیدار او کو بسی شاد بود
ز ناگه خروشی برآمد چو ابر
تو گفتی که بگذشت آنجا هژبر
بلرزید آن دشت از آواز او
فلک کر شد از نعره ساز او
ز جا جست قلواد بیدار دل
بر آن نعره بنهاد هشیار دل
نگه کرد مردی چو نر اژدها
درآمد به حمله چو ابر بلا
یکی دید ماننده نره دیو
که بر چرخ گردون رساندی غریو
به تن همچو کوه و به بازو قوی
به بالا بلند و به فر گوی
به سر موش ژولیده همچو شیر
به تن زورمند و به حمله دلیر
کفی بر لب آورده چون پیل مست
چو گرزی گرفته یکی چوبدست
سر و تن به آهن گرفته همه
ز پیکرش و هامون نهفته همه
به بر کرده جامه ز چرم پلنگ
غریونده برسان غران پلنگ
برآورد نعره که ای بدتنان
ستمکاره و رهزن اهریمنان
درین دشت فرخ چرا آمدید
شتابان بگو کز کجا آمدید
ندانید که این جا کنام من است
سر چرخ گردون به دام من است
درین دشت شیر ژیان نگذرد
اگر زان که آید تنش بشکرد
نپرد عقاب اندرین سرزمین
چو پرد همی پر بریزد به کین
بدو گفت قلواد چندین مدم
که هرگز ندیدی نهنگ دژم
نه هر جای تندی به کار آیدت
که ناگه یکی کارزار آیدت
ندیدی به از خود شدستی دلیر
که رو به نسنجد به چنگال شیر
برآشفت آن مرد ژولیده موی
به حمله درآمد سوی نامجوی
بدو حمله آورد قلواد شیر
بغرید مانند شیر دلیر
بیفکند شمشیر بر شیر مست
بزد چوب و شمشیر بر هم شکست
دگر چوب زد بر سر دوش او
که قلواد فرخ درآمد برو
قمرتاش آمد کمانی به چنگ
ز ترکش کزین کرد تیر خدنگ
بپیوست بر چرخ و بگشاد پر
بدزدید سر مرد پرخاشخر
خدنگش چو رو کرد آمد چو شیر
بزد چوب بر بازوی آن دلیر
که افتاد از زخم یک چوبدست
قمرتاش و قلواد بر هم ببست
دگرباره زد نعرهای چون هژبر
خروشنده شد همچو غرنده ابر
وز آن نعره مرد با دار و گیر
ز جا جست سام سوار دلیر
بمالید مژگان و وی را بدید
که ماننده شیر نر میدمید
فرو بسته دست دو فرخنده مرد
به خواری فکنده به دشت نبرد
برآشفت از کار او سام یل
به رزمش درآمد چو پیل اجل
بدو گفت ای بدرگ دیوزاد
چه نامی به نام از که داری نژاد
که بربستهای این یلان را دو دست
خروشی به ماننده پیل مست
سر راه از ما چه بگرفتهای
به بیهوده زینسان چرا تفتهای
چه کردی درین دشت و یار تو کیست
درین جای فرخنده کار تو چیست
ندانی که هر جای تندی به کار
نیاید نترسی تو از روزگار
به پاسخ بدو گفت آشفته مرد
ندیدی مرا روز دشت نبرد
نیاید کسی پیش من روز جنگ
نه نراژدها و نه غران نهنگ
ندانی مگر نام شاپور شیر
که آرد به نیرو سر چرخ زیر
من از عادیانم ز مغرب زمین
ز شدادیانم پر از خشم و کین
همه مغرب از من رسیده به جان
همی مرگ میجوید از من امان
بسا کس ز نیروی من کشته شد
سراپای شاهان پر آغشته شد
نداری اگر باور این گفتگو
چو شیر ژیان اندر آر و برو
نمایم تو را زود چنگال خویش
برافروزم از تو یکی جان خویش
بداختر کنم اختر شوم تو
نمانم به گیتی بر و بوم تو
بگفت و بغرید چون پیل مست
درانداخت بر سام یل چوبدست
سپر بر سر آورد فرخنده سام
ز نیرو یکی پیش بنهاد گام
فرو کوفت آن چوب بر پهلوان
که از زخم او گشت هامون نوان
بپیچید از آواز بر چرخ پیر
تو گفتی که کیوان درآورد زیر
سپهبد بدانست کو پهلو است
به هنگام پیکار مرد گو است
بدو گفت شاپور چونست مرد
به میدان آورد روز نبرد
بگفت و دگر حمله آورد سخت
که از بیم لرزید شاخ درخت
سپهبد ز نیرو خبردار شد
به دل گفت اکنون مرا کار شد
ندیدم بدین زور و بازو کسی
اگر چند من رزم دیدم بسی
نباید که این کشته گردد نخست
بگیرم ورا زنده و تندرست
به ایران برم زنده زین رزمگاه
بدان تا ببیند منوچهر شاه
چو بر حمله آورد شاپور شیر
پس آنگه چنین گفت سام دلیر
که ازگرز من هم یکی نوش کن
نبرد خودت را فراموش کن
بدان تا بدانی تو پیلان مست
ننازی تو دیگر بدین چوبدست
بگفت و برآورد گرز گران
فرو کوفت چون پتک آهنگران
بلرزید میدان از آن روز جنگ
بغلطید در قله کوه سنگ
بلرزید ماهی ابر زیر گاو
زمانه نیاورد از آن گرز تاو
شگفتی فرو ماند آشفته مرد
که هرگز ندیدم بدین سان نبرد
بسی آفرین کرد بر پهلوان
بدان زور و بازوی روشن روان
دگر ره درآمد یل نامدار
ثنا خواند بر داور کردگار
عمود دگر زد چنان بر سرش
که آتش علم بر زد از پیکرش
ز دودش چنان تیره شد روزگار
که نه سام پیدا نه آن مرد کار
خروشان به هم هر دو آویختند
بسی زهر بر همدگر ریختند
همی کرد زد گرز از چوبدست
که نامد به چیزی ز سامش شکست
چو صد حمله کردند رد و بدل
که دل خون شد از پیک و بیم اجل
سرانجام سام یل دیوبند
به شاپور افکند خم کمند
گرفت آن خم خام از زور دست
همه چرم شیر و پلنگان گسست
که او را ببندد به خم کمند
بیازید دست آن یل دیوبند
چنین تا که عنبرفشان شد هوا
نهان گشت کافور و عنبر روا
زمانه همه گرد عنبر گرفت
جهان چادر مشک در سر گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، به نبردی میان دو پهلوان به نامهای سام و شاپور میپردازد. سام، فرزند فرخنده سام، در حال خواب است که ناگهان صدای نعرهای از شاپور، که شبیه نر اژدها وصف شده، او را بیدار میکند. شاپور در میانه دشت میخواهد تا نشان دهد که هیچکس جرات ورود به قلمرو او را ندارد. سام از خواب بیدار میشود و به شجاعت و دلیری شاپور پاسخ میدهد.
شاپور در حال تهدید است و سام که خود قهرمان بزرگی است، به او پاسخ میدهد و نمیگذارد تا شاپور به راحتی بر او غلبه کند. نبرد بین آن دو آغاز میشود و هر یک به نوبت به دیگری ضربه میزند. جنگ شدت میگیرد و هر دو طرف از نیروی خود استفاده میکنند.
سرانجام، سام با چالاکی و مهارت از شاپور پیروز میشود و او را به زانو درمیآورد. این شعر نهتنها به نبرد پرداخته است بلکه قدرت و شجاعت شخصیتهای آن را نیز به تصویر میکشد. در پایان، این پیروزی بر قدرت و توانایی سام تأکید میکند.
هوش مصنوعی: به یاد دختر زیبا و خوشبخت سام، سام زمانی خوابید و بیدار شد.
هوش مصنوعی: کنار او، شیری آرام و خوشحال بود که از دیدن او بسیار خوشنود بود.
هوش مصنوعی: ناگهان صدایی بلند و رعدآسا طنینانداز شد، مثل اینکه ابرها به هم برخورد کردند و به نظر میرسید که موجودی خطرناکی از آن جا عبور کرده است.
هوش مصنوعی: آن دشت از صدای او به لرزه درآمد و آسمان از نعره ساز او بیصدا شد.
هوش مصنوعی: دل بیدار و هوشیار، به یکباره از مکان خود حرکت کرد و به صدا و ندا پاسخ داد.
هوش مصنوعی: مردی را دید که مانند اژدهای نر مینمود و وقتی که حمله کرد، مثل ابرهای طوفانی به سوی دشمن حرکت کرد.
هوش مصنوعی: یک نفر موجودی را دید که شبیه دیوی نر بود و صدایش تا آسمان و گردون رسید.
هوش مصنوعی: بدنی همچون کوه استوار و قدرتی در بازو دارد. قامتش بلند و چهرهاش زیبا و دلنشین است.
هوش مصنوعی: موش با موی ژولیده به نظر ضعیف و کوچک میآید، اما شیر با تن قوی و دلیرانه به میدان میآید. این تضاد نشاندهندهی تفاوت در ظاهر و باطن است؛ چیزی که ممکن است ضعیف به نظر برسد، میتواند در درون قدرت و شجاعت داشته باشد.
هوش مصنوعی: دستش را مانند فیل مستی که به شدت عصبانی است، بالا آورده و گویی چوبی در دست دارد که میتواند با آن ضربه بزند.
هوش مصنوعی: بدن و چهرهاش به آهن تبدیل شده و همه چیز در پیکرهاش پنهان است.
هوش مصنوعی: پوشیدهام جامهای از چرم پلنگ، آمادهام تا با صدای بلند و قدرت خود را به نمایش بگذارم.
هوش مصنوعی: فریاد بزن که ای بدکاران ستمگر و دزدان همچون اهریمنها، بیدار شوید!
هوش مصنوعی: در این دشت خوشمنظره چرا با عجله آمدهاید؟ بفرمایید از کجا دارید میآیید؟
هوش مصنوعی: نمیدانید که اینجا محل زندگی من است و زندگیام در چنگال سرنوشت و دوران است.
هوش مصنوعی: در این بیابان اگر شیر درندهای پیدا شود، به دلیل اینکه بدنش آسیب خواهد دید، نخواهد توانست از اینجا عبور کند.
هوش مصنوعی: عقاب در این سرزمین پرواز نمیکند، زیرا وقتی که پرهایش به خاطر کینه میریزد، دیگر توان پرواز نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: به او گفت: ای قلواد، چرا اینقدر نگران هستی؟ هرگز نهنگ غمگینی را ندیدهای.
هوش مصنوعی: هر جا که تندروی کنی، ممکن است در موقعیتی ناگهانی با چالش و مشکل مواجه شوی.
هوش مصنوعی: اگر دلیر و شجاع باشی، باید به خودت اعتماد کنی و از چالشهای بزرگ نترسی، حتی اگر در مقابل خطراتی همچون پنجههای شیر قرار بگیری.
هوش مصنوعی: مردی با موی ژولیده به شدت برانگیخته شد و به سمت کسی که در جستجوی نام و شهرت بود، حمله کرد.
هوش مصنوعی: او به دشمن حمله کرد و مانند شیر شجاع غرش کرد.
هوش مصنوعی: شخصی شمشیرش را بر سر شیر مست فرود آورد و با ضربهای چوب و شمشیرش را با هم شکست.
هوش مصنوعی: سپس بر دوش او ضربهای وارد کردند که فرخندهای به او نیکو رسید.
هوش مصنوعی: ماه خوشو کنار کمان به دست آمد و از تیرکِ ترکش، تیر خوبی به طرف هدف پرتاب کرد.
هوش مصنوعی: به دور از دسترس و آسمان رفت و از هم گسست و به طرز نامناسبی بر مردی که پرخاشجو بود، حمله کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که خدنگ به سمت او آمد، مانند شیری خشمگین به سرعت چوبی را بر بازوی آن دلیر فرود آورد.
هوش مصنوعی: از زخم یک چوب، سر و صورتش زخمی شده و به هم چسبیده است.
هوش مصنوعی: بار دیگر نعرهای شبیه به صدای حیوانی درشت و قوی برآورده شد، و صدا همچون غرش ابرهای رعدآسا به گوش رسید.
هوش مصنوعی: از آن فریاد، مرد به همراه تجهیزات و ابزارش به سرعت از جا برخاست و سوارکاری دلیر به نام سام، به حرکت درآمد.
هوش مصنوعی: مژگان خود را بر او بمالید و به او نشان دهید که مانند شیر نر قوی و با اراده هستید.
هوش مصنوعی: دست دو مرد شاد و خوشحال به خاطر شکست و خواری در میدان جنگ به زمین افتاده است.
هوش مصنوعی: سام یل از کار او به تنگ آمد و چون فیل مرگ به جنگ با او آمد.
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای جوان خوشظاهر، نام تو چیست و از چه نسلی هستی؟
هوش مصنوعی: تو با دستانی قوی و قدرتمند این دلاوران را به زیر نگه داشتهای، مانند فیل نادان و سرکش که نتواند خود را کنترل کند.
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی چه چیزی از ما گرفتهای که بیهوده به این صورت در حال داغ کردن و آزار دادن ما هستی؟
هوش مصنوعی: چه کارهایی انجام دادهای در این دشت؟ و دوستت کیست؟ در این مکان خوشبختی کار تو چیست؟
هوش مصنوعی: آگاه باش که در هر شرایطی، تندخویی و بیصبری نمیتواند راهگشا باشد؛ پس نگران روزگار و مشکلات آن نباش.
هوش مصنوعی: او به او پاسخ داد که آیا من را در روز نبرد در دشت ندیدی که اینگونه آشفته و ناآرام هستی؟
هوش مصنوعی: در روز جنگ هیچکس به پیش من نمیآید، نه اژدهایی ترسناک و نه نهنگی خروشان.
هوش مصنوعی: شاید نمیدانی که نام شاپور شیر چقدر قدرت دارد، به طوری که میتواند آسمان را با نیروی خود زیر و رو کند.
هوش مصنوعی: من شخصی عادی از غرب زمین هستم و از افرادی هستم که سرشار از خشم و کینه میباشم.
هوش مصنوعی: همه رخدادهای ناگوار به من نزدیک شده و مرگ به شدت به دنبالم است و از من پناه میخواهد.
هوش مصنوعی: بسیاری به واسطهی قدرت من جان خود را از دست دادند و بدنشان به خون پادشاهان آغشته شد.
هوش مصنوعی: اگر نمیتوانی این حرفها را بپذیری، مانند شیر ژیان قوی و با اراده عمل کن و پیش برو.
هوش مصنوعی: نشان میدهم که چقدر سریع میتوانم به تو نزدیک شوم و با توانایی خود، از تو زندگیام را روشنتر کنم.
هوش مصنوعی: اگر من دچار ناباوری و مشکل شوم، تو دیگر در این دنیا نخواهی بود.
هوش مصنوعی: او با صدای بلند و خشمگین سخن گفت، مانند فیل مستی که بر سام یل، که قهرمان بزرگی است، چوبدستی میافکند.
هوش مصنوعی: فرخنده سام برای محافظت از خود سپری بر سر گذاشت و با قدرتی که داشت، قدمی به جلو برداشت.
هوش مصنوعی: پهلوان را با چوبی به شدت زدند و این ضربه به حدی بود که منطقه هامون دچار تغییر و لرزش شد.
هوش مصنوعی: صدای پیری که در دور و اطراف میپیچد، تو گفتی که سیاره کیوان به زمین نزدیک شده و در زیر قرار دارد.
هوش مصنوعی: سپهبد متوجه شد که در زمان نبرد، جایگاه و موقعیت مردان برای مبارزه کدام است.
هوش مصنوعی: شاپور از او پرسید: مرد در میدان جنگ چگونه است؟
هوش مصنوعی: او صحبت کرد و حملهای سخت به راه انداخت، به طوری که درخت از ترس لرزید.
هوش مصنوعی: سپهبد از قدرت خود مطمئن شد و در دلش فکر کرد که حالا وقت عمل است.
هوش مصنوعی: هیچکس را با این زور و قدرت ندیدم، هرچند که در میدان جنگ آدمهای زیادی را دیدهام.
هوش مصنوعی: نباید ابتدا کسی را به قتل برسانم؛ باید او را زنده و سالم نگهدارم.
هوش مصنوعی: به ایران میروم تا از این میدان جنگ زنده بروم و شاه منوچهر را ببینم.
هوش مصنوعی: وقتی شاپور شیر به نبرد آمد، سام دلیر چنین گفت:
هوش مصنوعی: هرگاه که از قدرت و توان من بهرهبرداری کنی، بهتر است جنگ و جدل را رها کرده و به آرامش و نوشیدن خوشیها بپردازی.
هوش مصنوعی: بدان که اگر تو به پیلان مست ننازی، دیگر نباید به این چوبدست تکیه کنی.
هوش مصنوعی: او گفت و دستهی گرزی سنگین را بالا آورد و بهسختی بر دشمن فرود آورد، مانند پتک آهنگری که بر آهن میکوبند.
هوش مصنوعی: زمین لرزید و میدان نبرد به هم ریخت و سنگها در قله کوه به سمت پایین غلتیدند.
هوش مصنوعی: ماه در شب تیره و ابرهای آسمان به شدت میلرزد، اما هیچگاه از قدرت و سختی زمانه نمیکاهد.
هوش مصنوعی: مرد آشفته و شگفتزده است، زیرا هیچگاه نبردی به این شکل را ندیده است.
هوش مصنوعی: بسیاری به خاطر قدرت و نیروی فراوان آن پهلوان، ستایش و تمجید کردهاند.
هوش مصنوعی: شخصی نامدار و شجاع وارد شد و به تمجید و ستایش پروردگار پرداخت.
هوش مصنوعی: دست دیگری بر سر او زد به طوری که شعلههای علم و دانش از وجودش برخاست.
هوش مصنوعی: دود آن چنان غلیظ و تاریک شد که روزگار به قدری تیره و عذابآور گشت که هم سام و هم آن مرد کار و تلاش، در آن پیدا نیستند.
هوش مصنوعی: دو طرف به شدت به هم حمله کردند و زهر خود را بر یکدیگر پاشیدند.
هوش مصنوعی: او با چوب دستش ضربهای محکم زد، اما هیچ چیزی از آن آسیب ندید و شکسته نشد.
هوش مصنوعی: زمانی که بارها و بارها حملات و درگیریها رخ میدهد، قلب به شدت رنجیده و خونین میشود و نگرانی از مرگ افزایش مییابد.
هوش مصنوعی: سرانجام سام یل دیوبند به شاپور کمند انداخت و او را اسیر کرد.
هوش مصنوعی: آن خم نرم و انعطافپذیر، به خاطر قدرت دستان، توانست از پس فشارهای طاقتفرسا برآید و از چرمهای با ارزش شیر و پلنگها که نماد قدرت و استقامت بودند، جدا شود.
هوش مصنوعی: برای به دام انداختن او، سعی کنید که دست آن پهلوان دیوبهای را بگیرید.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که زمانی که بوی خوشی مانند عطر عنبر در فضا پخش میشود، بوی مواد دیگری مانند کافور نیز به طور طبیعی محو و ناپدید میشود. به عبارت دیگر، وقتی که زیبایی و جذابیت خاصی ظهور پیدا میکند، چیزهای کمتر ارزنده و خوشایند در پسزمینه قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: زمانه به زیبایی و خوشبویی عنبر و مشک آراسته شده است، به گونهای که تمام جهان در این زیبایی غرق شده و گویی چادری معطر بر سر گرفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.