غزل شمارهٔ ۴۲۱
بی رخ حور بجنت نفسی نتوان بود
بر سر آتش سوزنده بسی نتوان بود
من نه آنم که بود با دگری پیوندم
زانکه هر لحظه گرفتار کسی نتوان بود
با توام گر چه بگیسوی تو دستم نرسد
با تو هر چند که بی دسترسی نتوان بود
یکدمم مرغ دل از خال تو خالی نبود
لیکن از شور شکر با مگسی نتوان بود
تا بود یکنفس از همنفسی دور مباش
گر چه بی همنفسی خود نفسی نتوان بود
در چنین وقت که مرغان همه در پروازند
بی پر و بال اسیر قفسی نتوان بود
خیز خواجو سر آبی طلب و پای گلی
که درین فصل کم از خار و خسی نتوان بود
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...