گنجور

 
خواجوی کرمانی

دلا سود عالم زیانی نیرزد

همای سپهر استخوانی نیرزد

برین خوان هر روزه این قرص زرّین

برِ اهل معنی بنانی نیرزد

چو فانیست گلدسته ی باغ گیتی

بنوباوه ی بوستانی نیرزد

چراغی کزو شمع مجلس فروزد

بدرد دل دودمانی نیرزد

زیان درکش از کار عالم که عالم

بآمد شد ترجمانی نیرزد

بقاف بقا آشیان کن چو عنقا

که این خاکدان آشیانی نیرزد

زمانی بیا تا دمی خوش بر آریم

که بی ما زمانه زمانی نیرزد

برافروز شمع دل از آتش عشق

که شمع خرد شمعدانی نیرزد

چو خواجو گر اهل دلی جان برافشان

چه یاری بود کو بجانی نیرزد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode