گنجور

 
خواجوی کرمانی

وقت سحرست و نوبت بام

آمد گَهِ عیش و نوبت جام

ای لعبت سیمبر بیاور

از ساغر زر شراب زرفام

آن باده ی پخته ده که حیفست

می پخته و ما بدین صفت خام

بنمای ز مطلع صراحی

در وقت سحر ستاره ی بام

شاهد غرضست ور نه در خلد

آرام کراست بی دلارام؟

چون خار بود بچشم رامین

گل بی رخ ویسه ی گل اندام

ز ایام شکایتی که دارم

گویم همه یک به یک به ایام

عشق تو که خاص از آن ما بود

امروز شدست در جهان عام

در دام زمانه چند باشی

رو جام شراب گیر مادام

از دست مده می مغانه

وز چنگ منه نی و چغانه

شعر ناقص تایپ شده است (تصحیح سهیلی خوانساری صفحهٔ ۵۱۲)

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode