گنجور

 
 
 
وطواط

عدل تو اگر چهره بما بنمودی

ور چشم عنایتت نظر فرمودی

این جور ، که رفت بر تنم ، کی رفتی ؟

وین رنج ، که هست بر دلم ، کی بودی؟

انوری

دیروز که در سرای عالی بودی

رمزی گفتی اشارتی فرمودی

گر هست بده ورنه در آن بند مباش

انگار که از من این سخن نشنودی

عطار

آن دل که سراسیمهٔ عالم بودی

یک ذرّه ندید از همه عالم سودی

هر سودایی که بود بسیار بپخت

حاصل نامد زان همه سودا دودی

کمال‌الدین اسماعیل

گر دوش بتم تالۀ من بشنودی

با سنگ دلی بر دل من بخشودی

وانچ از غم او کشید این سوخته دل

گر خود شب دوشینه بدی بس بودی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه