بر گلشن روی عالم افروز تو خال
گوئی که ندا می زند از خلد بلال
ترکی تو و خال عنبرینت حبشی
بدری تو و حاجب تو پیوسته هلال
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
بر گلشن روی عالم افروز تو خال
گوئی که ندا می زند از خلد بلال
ترکی تو و خال عنبرینت حبشی
بدری تو و حاجب تو پیوسته هلال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشقی به کمال و دلربائی به جمال
دل بر سخنو زبان ز گفتن شده لال
زین نادرهتر کجا بود هرگز حال
من تشنه و پیش من روان آب زلال
ای شعر تو سرمایه ی دیوان کمال
از شعر تو بی بها شود سحر حلال
یک قطره ز بحر لطف طبعت بیقین
برتر باشد ز چشمه ی آب زلال
شهوت چه حرام و چه حلال است و بال
کان یکدمه لذتست و صد ساله ملال
خون تو حلال است اگر هست حرام
مال تو حرام است اگر هست حلال
ای نظم تو نو گل گلستان خیال
نثر تو خوش آیندتر از آب زلال
در صورت نظم و نثر لطف سخنت
چون روح مصورست و چون سحر حلال
آن چارده ساله ماه، کز غنج و دلال
دارد بجبین چین، ز کسش نیست ملال
چین نیست که بر جبین او می بینی
آراسته ماه چارده را بهلال
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.