گنجور

 
 
 
مولانا

عشقی به کمال و دلربائی به جمال

دل بر سخنو زبان ز گفتن شده لال

زین نادره‌تر کجا بود هرگز حال

من تشنه و پیش من روان آب زلال

خواجوی کرمانی

بر گلشن روی عالم افروز تو خال

گوئی که ندا می زند از خلد بلال

ترکی تو و خال عنبرینت حبشی

بدری تو و حاجب تو پیوسته هلال

اهلی شیرازی

شهوت چه حرام و چه حلال است و بال

کان یکدمه لذتست و صد ساله ملال

خون تو حلال است اگر هست حرام

مال تو حرام است اگر هست حلال

بابافغانی

ای نظم تو نو گل گلستان خیال

نثر تو خوش آیندتر از آب زلال

در صورت نظم و نثر لطف سخنت

چون روح مصورست و چون سحر حلال

آذر بیگدلی

آن چارده ساله ماه، کز غنج و دلال

دارد بجبین چین، ز کسش نیست ملال

چین نیست که بر جبین او می بینی

آراسته ماه چارده را بهلال

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه