اسیر قید محبّت ز جان نیندیشد
قتیل ضربت عشق از سنان نیندیشد
غریق بحر مودّت ز سیل نگریزد
حریق آتش مهر از دخان نیندیشد
شکار دانه ی هستی ز دام سر نکشد
مقیم خانه ی رندی ز خان نیندیشد
ز های و هوی رقیبان چه غم که شبرو عشق
ز های و هوی سگ پاسبان نیندیشد
گرم تو صید شوی گو حسود جان می ده
که گرگ چون برّه برد از شبان نیندیشد
چو گل نقاب برافکند بلبل سحری
فغان بر آرد و از باغبان نیندیشد
ز نوک ناوک چشمت چه غم که در صف عشق
کسی سپه شکند کو ز جان نیندیشد
ترا که غارت دل می کنی چه غم ز کسی
که هر که ره زند از کاروان نیندیشد
کرا بجان جهان دسترس بود هیهات
مگر کسی که ز جان و جهان نیندیشد
نسیم باد صبا چون بگل درآویزد
ز شور بلبل فریاد خوان نیندیشد
چه سست مهر طبیبی که درد خواجو را
دوا تواند و زان ناتوان نیندیشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.