ای مهر ماه روی ترا زهره مشتری
بر مشتریت پرده ی دیبای ششتری
لعلت نگین خاتم خوبی وصف زده
برگرد روی خوب تو هم دیو و هم پری
در ساحری اگر ز جهان بر سر آمدست
گاویست پیش آهویت این لحظه سامری
چون چشم چشم بند تو در خاطرم فتاد
بنمود طبع من ید بیضا بساحری
گر ننگری بچشم عنایت بسوی من
بینی تنم ز مهر هلالی چو بنگری
آن دل که من بملک دو عالم نداد می
بردی بدلبری زمن آیا چه دلبری
تا شد درست روی من دلشکسته زر
پیدا شدست رونق بازار زرگری
خواجو چو وصف لعل گهر پرور تو کرد
بشکست قدر شعر چو لولوی جوهری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، عاشقانهای است که در آن شاعر از زیبایی و جذبه معشوق خود سخن میگوید. او معشوق را به زهره و مشتری تشبیه کرده و زیباییاش را مانند لعل و گوهری ارزشمند توصیف میکند. شاعر به سحر و جادوگری معشوق اشاره میکند و میگوید که عشق او چنان قدرتی دارد که میتواند دلها را تسخیر کند. او از حال و روز خود در عشق صحبت میکند و از زیبایی معشوق میگوید که حتی دلهای شکسته را هم به جنبش درمیآورد. در نهایت، شاعر خواجو به وصف لعل و زیبایی معشوق پرداخته و شعرش را درخشان و گوهرآسا میداند.
هوش مصنوعی: ای ماه زیبای من، چهرهی تو همچون زهره است و زیباییات از همه زیباتر و دلرباتر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: انگشترت که نگینش مثل گوهر سرخ است، زیباییات را توصیف میکند، اما بر روی چهرهی زیبایت هم هم جادو و هم سحر وجود دارد.
هوش مصنوعی: در جادوگری اگر چیزی به پایان رسیده باشد، به یاد داشته باش که در این لحظه، یک گاو در مقابل توست که نمادی از گمراهی و فریب است.
هوش مصنوعی: وقتی چشمهای تو در ذهنم حضور پیدا کرد، استعداد من به گونهای نمایان شد که گویی جادوگری با دست سپیدش، قدرتی خاص را به من بخشیده است.
هوش مصنوعی: اگر با چشم توجه به من بنگرید، خواهید دید که جسم من از عشق و محبت به شکل هلالی آراسته شده است.
هوش مصنوعی: دل من که حاضر نشد به دو جهان تقدیم شود، آیا تو که اینقدر دلبری میکنی، میتوانی آن را از من بربایی؟
هوش مصنوعی: هنگامی که دل شکسته من بهبود یافت، ثروت و رونق در زندگیام به وجود آمد.
هوش مصنوعی: خواجو وقتی که تو را توصیف کرد، ارزش شعرش مانند لولوی گرانبها از بین رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای اَبر بهمنی که به چشم من اندری
تن زن زمانکی و بیاسای و کم گری
این روز و شب گریستن زاروار چیست
نه چون منی غریب و غم عشق برسری
بر حال من گری که بباید گریستن
[...]
برگ گل سپید به مانند عبقری
برگ گل دو رنگ به کردار جعفری
برگ گل مُوَرَّدِ بشکفتهٔ طری
چون روی دلربای من، آن ماه سعتری
پوشیده مشگ ز ابر سیه چرخ چنبری
کافور بر گرفت ز که باد عنبری
از گل زمین شده چو تذروان هندوی
وز ابر آسمان چو پلنگان بربری
از سنگ خاره گشت گلاب و عرق روان
[...]
ای فال گیر کودک فالم ز روی تو
با روشنایی مه و با سعد مشتری
هستت ز نخ بلورین گوی و در آن بلور
پیدا خیال حسن لطیفی و دلبری
دارند صورت پری اندر بلور و تو
[...]
ای پیشکار تخت تو کیوان و مشتری
ای نجم شرق و غرب ترا گشته مشتری
در جرم عقل طبعی و در جسم عدل جان
بر شخص فضل دستی و بر عرض حق سری
اقبال را به همت بهتر طلیعه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.