باز هشیار برون رفته و مست آمده ایم
وز می لعل لبت باده پرست آمده ایم
تا ابد باز نیائیم از پی آنک
مست جام لبت از عهد الست آمده ایم
از درت بر نتوان خاست از آنروی که ما
بر سر کوی تو از بهر نشست آمده ایم
با غم عشق تو تا پنجه در انداخته ایم
چون سر زلف سیاهت بشکست آمده ایم
سر مادار که سر در قدمت باخته ایم
دست ما گیر که در پای تو پست آمده ایم
بر سر کوی تو زینگونه که از دست شدی
ظاهر آنستکه آسانت بدست آورده ایم
عیب سرمستی خواجو نتوان کرد چو ما
باز هشیار برون رفته و مست آمده ایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در فروبند که ما عاشق این میکدهایم
درده آن باده جان را که سبک دل شدهایم
برجه ای ساقی چالاک میان را بربند
به خدا کز سفر دور و دراز آمدهایم
برگشا مشک طرب را که ز رشک کف تو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.