گنجور

 
خواجوی کرمانی

طوطی چو سخن گوئی پیش شکرت میرد

طوبی چو روان گردی بر رهگذرت میرد

جوزا چو قدح نوشی پیش تو کمر بندد

و آندم که قبا پوشی پیش کمرت میرد

مشک ختنی هر دم در زلف تو آویزد

شمع فلکی هر شب پیش قمرت میرد

کو زنده دلی تا جان در پای تو افشاند

کانرا که بود جانی بر خاک درت میرد

ثابت قدم آن باشد کاندر قدمت افتد

صاحب نظر آن باشد کاندر نظرت میرد

هر زنده ی صاحب دل کز جان خبری دارد

چون از تو خبر باید پیش خبرت میرد

ای خسرو بت رویان بگشا لب شیرین تا

فرهاد صفت خواجو پیش شکرت میرد