دلم که حلقه ی گیسوی یار می گیرد
درون حلقه نشستست و مار می گیرد
بهر کجا که روم آب دیده می بینم
که دامن من شوریده کار می گیرد
نگار تا ز من خسته دل کنار گرفت
ز خون دیده کنارم نگار می گیرد
غلام آن بت چینم که سر حد ختنش
طلایه ی سپه زنگبار می گیرد
دو چشم آهوی روباه باز صیادش
بغمزه شیر دلانرا شکار می گیرد
چو یاد نرگس مست تو می کنم بصبوح
مرا ز غایت مستی خمار می گیرد
ز مشک چین چه خطا در وجود می آید
که خطّ سبز تو از وی غبار می گیرد
سرشک دیده که بر چشم کرده ام جایش
چه اوفتاده که از من کنار می گیرد
چو دم ز نافه ی زلف تو می زند خواجو
جهان شمامه ی مشک تتار می گیرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز می مرا تب لرز خمار میگیرد
ز صیقل آینه من غبار میگیرد
من اعتبار ز هرکس گرفتمی زین پیش
کنون ز من همه کس اعتبار میگیرد
ندیده است سیهمستی مرا خورشید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.