روی نکو بی وجود ناز نباشد
ناز چه ارزد اگر نیاز نباشد
راه حجاز ار امید وصل توان داشت
سر قدم رهروان دراز نباشد
مست می عشق را نماز مفرمای
کانک نمی رد برو نماز نباشد
مطرب دستانسرای مجلس او را
سوز بود گرچه هیچ ساز نباشد
حیف بود دست شه بخون گدایان
صید ملخ کار شاهباز نباشد
بنده چو محمود شد خموش که سلطان
در ره معنی بجز ایاز نباشد
پیش کسانی که صاحبان نیازند
هیچ تنعّم ورای ناز نباشد
خاطر مردم بلطف صید توان کرد
دل نبرد هر که دلنواز نباشد
کس متصور نمی شود که چو خواجو
هندوی آن چشم ترکتاز نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روی نکو بی وجود ناز نباشد
ناز چه ارزد، اگر نیاز نباشد
راه حجاز، ار امید وصل توان داشت
بر قدم رهروان دراز نباشد
مست می عشق را نماز مفرمای
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.