گنجور

 
خواجوی کرمانی

بیمار چشم مست تو رنجور خوشترست

لفظ خوشت زلؤلؤ منثور خوشترست

عکس رخ تو در شکن طرّه ی سیاه

از نور شمع در شب دیجور خوشترست

صحبت خوشست لیکن اگر نیک بنگری

جادوی ناتوان تو رنجور خوشترست

بشکن خمار من به لب لعل جان فزای

کان چشم مست تست که مخمور خوشترست

مشنو که روضه بی می و معشوق خوش بُود

زیرا که ناله ی دُهُل از دور خوشترست

عشرت خوشست خاصه در ایام نوبهار

لیکن بدور دختر انگور خوشترست

در پای گل ترنّم بلبل خوشست لیک

آواز چنگ و نغمه ی طنبور خوشترست

منظور اگر نظر بُودش با تو خوش بُود

اما نظر بطلعت منظور خوشترست

گفتم کمند زلف تو معذورم ارکشم

در تاب رفت و گفت که معذور خوشترست

خواجو کنونکه موکب سلطان گل رسید

بستان خوشست و مجلس دستور خوشترست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode