برخیز که بنشیند فریاد ز هر سویی
زان پیش که برخیزد صد فتنه ز هر کویی
در باغ بتم باید کز پرده برون آید
ورنی به چه کار آید گل بیرخ گلرویی
آن مویمیان کز مو بر موی کمر بندد
مویی و میان او فرقی نکند مویی
دل باز به جان آید کز وی خبری یابد
بلبل به فغان آید کز گل شنود بویی
آن سرو خرامانم هر لحظه به چشم آید
انصاف چه خوش باشد سروی به لب جویی
گر دست رسد خواجو برخیز چو سرمستان
با زلف چو چوگانش امروز بزن گویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دل به ادب بنشین برخیز ز بدخویی
زیرا به ادب یابی آن چیز که میگویی
حاشا که چنان سودا یابند بدین صفرا
هیهات چنان رویی یابند به بیرویی
در عین نظر بنشین چون مردمک دیده
[...]
روزی که برد بادم چون خاک به هر سوئی
هر ذرهٔ خاکم را باشد ز وفا بوئی
دیدن به تو نتوانم زیرا که نمیافتد
این چشم سیه رویم در خورد چنان روئی
تا باد به کوی تو آرد من خاکی را
[...]
مِی خواه و گُلاَفشان کن، از دَهر چه میجویی؟
این گفت سَحرگَه گُل، «بلبل تو چه میگویی؟»
مَسند به گُلستان بر، تا شاهد و ساقی را
لَب گیری و رخ بوسی، مِی نوشی و گُل بویی
شمشاد، خرامان کن وآهنگِ گُلستان کن
[...]
بازآی به میخانه ظلمات چه میجویی
این گفت مرا هاتف ای خضر چه میگویی
با مغبچهای بنشین کز لعل و خم زلفش
هم آب بقا نوشی هم مشک ختا بویی
بگزین تو بهشتی را کز اوست خجل جنت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.