گنجور

 
خواجوی کرمانی

طفل بود در نظر پیر عشق

هر که نگردد سپر تیر عشق

دل چه بود مخزن اسرار شوق

جان که بود شارح تفسیر عشق

هرکه ندارد خبری از سماع

کی شنود زمزمه ی زیر عشق

دم بدم از گوشه ی میدان جان

می شنوم نعره ی تکبیر عشق

دایه ی فطرت مگر آمیختست

خون من سوخته با شیر عشق

تیغ مکش بر سر مقتول مهر

دام منه بر ره نخجیر عشق

ترک خردگیر که تدبیر عقل

عین جنونست بتقریر عشق

دست من و سلسله ی زلف یار

پای من و حلقه ی زنجیر عشق

سالک مجذوب دلم در سلوک

از نظر تربیت پیر عشق

نرگس جادوی تو دیدن بخواب

فتنه بود خاصه بتعبیر عشق

آب زر از چهره ی خواجو برفت

از چه ز خاصیت اکسیر عشق

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode