گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خواجوی کرمانی

عزیزی کو مرا خواری نمودی

چو در مسجد مسلمان با مجوسی

ز دنیا رفت و عین مصلحت بود

چرا کز ماکیان ناید خروسی

کنون بر کهربا تا چند بارم

بگاه گریه اشک سند روسی

که گر زد کرکس چرخش منقار

چنان به کاید از کبکان مصوصی

ولی بنگر که هر ساعت چه گوید

مرا دور سپهر آبنوسی

که ای سرمایه افسوس و تزویر

چرا پیوسته در بند فسوسی

بگاه طمطراق و سرفرازی

گهی چون رایت و گاهی چو کوسی

چو با گردون دونت در نگیرد

چرا سرمایه سازی چاپلوسی

بسلطانی جهانرا تا جهانست

گهی زنگی نشیند گاه روسی

سگی جنگی تر از گرگان وحشی

گرازی خرتر از گاوان طوسی

گرش پیر سپهر از پا در آرد

چرا بخت جوانرا دست بوسی

که گر با تاج کی چون کیقبادی

وگر با کفش زرین همچو طوسی

ترا زین ترکتازی نیز روزی

نماید توسن گردون شموسی

ولیکن طرفه گفتند این مثل را

که مرگ خر بُود سگ را عروسی

 
 
 
عنصری

گل خندان خجل گردد بهاری

که تو رنگ از بهار و گل به آری

بسیم ومشک نازد جان ازیرا

که سیمین عارض و مشکین عذاری

نگار قندهاری قند لب نیست

[...]

باباطاهر

دیم یک عندلیب خوشنوائی

که می‌نالید وقت صبحگاهی

بشاخ گلبنی با گل همی گفت

که یارا بی وفایی بی وفائی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
امیر معزی

همای کلک تو مرغی است لاغر

که از منقار او شد ملک فربی

هر آنکس کو تو را بیند بپرسد

که این خورشید تابنده است یا نی

نظامی عروضی

بسا کاخا که محمودش بنا کرد

که از رفعت همی با مه مرا کرد

نبینی زآن همه یک خشت بر پای

مدیح عنصری مانده‌ست بر جای

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه