گنجور

 
خاقانی

از کف ایام امان کس نیافت

وز روش دهر زمان کس نیافت

شام و سحر هست رصددار عمر

زین دو رصد خط امان کس نیافت

رفت زمانی که ز راحت در او

نام غم از هیچ زبان کس نیافت

و آمد عهدی که ز خرم‌دلان

در همه آفاق نشان کس نیافت

اهل میندیش که در عهد ما

سایهٔ عنقا به جهان کس نیافت

جنس طلب کردی خاقانیا

کم طلب آن چیز که آن کس نیافت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode