گنجور

 
خاقانی

چشم بر پردهٔ امل منهید

جرم بر کردهٔ ازل منهید

علت هست و نیست چون ز قضاست

کوشش و جهد را علل منهید

چون بنابود دل قرار گرفت

بود یک هفته را محل منهید

عمر کز سی گذشت کاسته شد

مهر بر عمر ازین قبل منهید

مه بکاهد چو زو دو هفته گذشت

عمر را جز به مه مثل منهید

شهد کز حلق بگذرد زهر است

نام آن زهر پس عسل منهید

رزق جستن به حیله شیطانی است

شیطنت را لقب حیل منهید

به توکل زیید و روزی را

وجه جز لطف لم‌یزل منهید

نامرادی مراد خاصان است

پس قدم در ره امل منهید

حرص بی‌تیغ می‌کشد همه را

پس همه جرم بر اجل منهید

رخت دل بر در هوس مبرید

مهر شه بر زر دغل منهید

خرد سخته را هوا مکنید

رطب پخته را دقل منهید

ای امامان و عالمان اجل

خال جهل از بر اجل منهید

علم تعطیل مشنوید از غیر

سر توحید را خلل منهید

فلسفه در سخن میامیزید

وآنگهی نام آن جدل منهید

وحل گمرهی است بر سر راه

ای سران پای در وحل منهید

زجل زندقه جهان بگرفت

گوش همت بر این زجل منهید

نقد هر فلسفی کم از فلسی است

فلس در کیسهٔ عمل منهید

دین به تیغ حق از فشل رسته است

باز بنیادش از فشل منهید

حرم کعبه کز هبل شد پاک

باز هم در حرم هبل منهید

ناقهٔ صالح از حسد مکشید

پایهٔ وقعهٔ جمل منهید

آنچه نتوان نمود در بن چاه

بر سر قلهٔ جبل منهید

مشتی اطفال نو تعلم را

لوح ادبار در بغل منهید

مرکب دین که زادهٔ عرب است

داغ یونانش بر کفل منهید

قفل اسطورهٔ ارسطو را

بر در احسن الملل منهید

نقش فرسودهٔ فلاطون را

بر طراز بهین حلل منهید

علم دین علم کفر مشمارید

هرمان همبر طلل منهید

چشم شرع از شماست ناخنه‌دار

بر سر ناخنه سبل منهید

فلسفی مرد دین مپندارید

حیز را جفت سام یل منهید

فرض ورزید و سنت آموزید

عذر ناکردن از کسل منهید

از شمار نحس می‌شوند این قوم

تهمت نحس بر زحل منهید

گل علم اعتقاد خاقانی است

خارش از جهل مستدل منهید

افضل ار زین فضول‌ها راند

نام افضل به جز اضل منهید