هر چند که مرد قول و فعلش تبه است
برداشتن پرده ز کارش گنه است
رسوا شود آنکه می درد پرده خلق
زر قلب در آید و محک روسیه است
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
هر چند که مرد قول و فعلش تبه است
برداشتن پرده ز کارش گنه است
رسوا شود آنکه می درد پرده خلق
زر قلب در آید و محک روسیه است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر جان عزیز کو شناسای رهست
داند که هر آنچه آید از کارگه است
بر زادهٔ چرخ و چرخ چون جرم نهی
کاین چرخ ز گردیدن خود بیگنه است
خورشید مرا بنیکبختان نگه است
بخش من از او چو سایه بخت سیه است
خورشید و شان سزای اوج شرفند
گر ذره بآسمان رود خاک ره است
زینسان که گمان شده دی به ره است
وز بستن یخ حباب رشک گره است
دشمن که ز هیبت تو می لرزد چه عجب
کش علت لرزش به نظر مشتبه است
باز از سر ناز می به اغیار ده است
وز آتش رشک بر دلم داغ نه است
چون شیشه می ز تلخکامی در بزم
میخندم و گریه در گلویم گره است
ابروی تو از غمزه دگر پر گره است
تیری انداز چون کمان به زه است
هر عضوم ازو، جدا نشاطی دارد
در دل عشق تو چون عروسی [به] ده است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.