گنجور

 
کلیم

دلا دیدیکه تیغ جور گردون

چه زخم منکری زد بر جگرها

عجب زخمی که گردد کهنه هرچند

خلاند تازه در دل نیشترها

صلابت خان عزیز مصر دولت

که رویش بود عید دیده ورها

بگلزار صلابت کرد پرواز

چو شهبازی بخون آغشته پرها

ازین غم سربلندان همچو خاتم

ز زانو برنمی دارند سرها

بدامان صدف در این مصیبت

تمامی اشک حسرت شد گهرها

ز رویش پرتو روشن ضمیری

هویدا بود چون فیض سحرها

عجب نبود که گردد اشگ خونین

ازین غم در دل خارا شررها

سرایند ار حدیث این شهادت

شود پرخون دهان نوحه گرها

زدود دل جهان زانگونه پر شد

که شد بسته ره سیر خبرها

کنون کز غم شکسته پشت احباب

چو شاخ نخل پر بار از ثمرها

چنان باید فشاند اشک مصیبت

که پشتیبان شود بهر کمرها

بود تاریخ سال این شهادت

(کباب از ماتم او شد جگرها)

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode