گنجور

 
جامی

پریرم دیدی و نادیده کردی

سلامت گفتم و نشنیده کردی

گر این معنی پسند خاطر توست

نمی گویم که نپسندیده کردی

دلم خون گشت و آمد همدم اشک

به دیده تا تو جا در دیده کردی

خوش آن روزی که از طعن رقیبان

به سوی من گذر ترسیده کردی

اگر گفتی سخن آهسته گفتی

وگر کردی نظر دزدیده کردی

شدی آرام جانم گوییا رحم

براین جان نیارامیده کردی

چو برگردیدی از جامی عجب نیست

که نامش بخت برگردیده کردی