گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

یار دروغ وعده بیباک من کجاست

شادی رسان خاطر غمناک من کجاست

هستم ز عقل و دعوی ادراک او بجان

آشوب عقل و آفت ادراک من کجاست

چاکم فتاد در جگر از زخم تیغ هجر

تا آن رفوگر جگر چاک من کجاست

مردم ز عشق و خاک وجودم به باد رفت

کس پی نمی برد که کنون خاک من کجاست

آتش همین به خرمن پاکان زند غمش

آن شعله درخور خس و خاشاک من کجاست

زآسیب زهر هجر مرا جان به لب رسید

آن از دولب خزانه تریاک من کجاست

جامی شکار تیر اجل گشت و آن سوار

هرگز نگفت آهوی فتراک من کجاست