گنجور

 
جامی

رند دردی کش که با می دارد ایمانی درست

در ازل بسته ست با پیمانه پیمانی درست

در لباس شیشه تا می جلوه گر شد کم گذاشت

خلعت تقوا و توبه بر مسلمانی درست

گر دهد لب نوجوانی می ندانم چون گزم

پیریم چون در دهان نگذاشت دندانی درست

دامنم چاک از تو چون چینم گل از گلزار عیش

چیدن گل نیست آسان جز به دامانی درست

تا ز در مست و گریبان چاک بیرون آمدی

گشته صد پاره شدن بر هر گریبانی درست

نیم جان اندر بهای بوسه بسیاری کم است

کاشکی دور از تو ماندی در تنم جانی درست

گفته ای دارم درستی با تو صد چندان که تو

صد ره این گفتی ولیکن نیست چندانی درست

بهر عرض حال خود جامی به خوبان جهان

کرده سرگردان به هر اقلیم دیوانی درست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode