داد از تو که هیچت روش داد نمانده ست
فریاد که پیشت سر فریاد نمانده ست
در زمره عشقت دل آسوده نبینم
در کشور ظالم ده آباد نمانده ست
تا قاعده عشق تو شد بنده گرفتن
در دایره دهر یک آزاد نمانده ست
در بادیه عشق تو آن کعبه روم من
کش لنگ شده راحله و زاد نمانده ست
دل را غم عشق تو بود مایه شادی
در عهد تو کس را دل ناشاد نمانده ست
گفتی کنم از نامه گهی یاد تو دردا
کز بخت من آن وعده تو را یاد نمانده ست
از دولت شاگردی عشق تو زجامی
مانده ست غزلها که ز استاد نمانده ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.