شمارهٔ ۲۵۰
تیغ مژگان را به خون عشقبازان تیز کن
غمزه را در قتل پاکان خنجر خونریز کن
با چنین شکل پر آشوب آ برون یک بامداد
شهر را درمانده غوغای رستاخیز کن
تلخ کامم از ترشرویی تو بهر خدا
زان دولب یک خنده شیرین شورانگیزکن
زاهدا گر بار خواهی در صف دردی کشان
سبحه بفکن وز سبوی باده دست آویز کن
خفته ام چون چشم تو بیمار پرسش کن مرا
شربت بیماریم از لفظ شهد امیز کن
می نشانم زآستانت ازسرشک دیده گرد
خون ناب است این نه آب ای جان ازین پرهیز کن
شد هری جامی ز ظلم غمزه ترکان خراب
روی در محروسه شیراز یا تبریز کن
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...