شمارهٔ ۱۷۷
در لطف بود گل ز تو افزون نه و هرگز
یا سرو چو بالای تو موزون نه و هرگز
گردد خجل از روی تو خورشید فلک روز
شب با تو برآید مه گردون نه و هرگز
سر در خم زلف تو بود خلق جهان را
باشد کس ازین سلسله بیرون نه و هرگز
خونریز مرا کن به غم خویش حواله
تیغت سزد آلوده بدین خون نه و هرگز
فردا که فتد کار به میزان عدالت
چربد ز غم من غم مجنون نه و هرگز
دارم به دل از مار سر زلف تو زخمی
بهتر شود این زخم به افسون نه و هرگز
عهد تو و جامی ز ازل تا ابد آمد
هرگز شود این عهد دگرگون نه و هرگز
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...