چو از تن تیر تو جان را بدزدد
ز تیرت سینه پیکان را بدزدد
گریزم در خدا چون بینم آن چشم
مباد آن کافر ایمان را بدزدد
خطت بنهفت لب را در شگفتم
که چون خضر آب حیوان را بدزدد
زند شب رخنه دل در باغ وصلت
که تا سیب زنخدان را بدزدد
شب عاشق نگردد بی تو روشن
وگر خود ماه تابان را بدزدد
چه باشد کز عدم دزدی زند نقب
ز عمرم روز هجران را بدزدد
چو لب شد خوان حسنت را نمکدان
دلم خواهد نمکدان را بدزدد
چو خواند شعر جامی را سخندان
نه تنها شعر دیوان را بدزدد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهر تن چشم او جان را بدزدد
زهر دل زلفش ایمان را بدزدد
هزاران عمر باید مزد دزدیدش
چو آن عیار ما جان را بدزدد
بت محمل نشین زان ره که رفته ست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.