کس رخت را چو گل نظاره نکرد
که گریبان چو غنچه پاره نکرد
با دل عاشقان کند دل تو
آنچه با شیشه سنگ خاره نکرد
هر که زیر کمر میان تو دید
وای او کز بلا کناره نکرد
مه نشد شب فروز تا ز رخت
لمعه نور استعاره نکرد
جان بیچارگی دهم که لبت
دید بیچارگیم و چاره نکرد
سنگ بیدادت از عدد بدر است
ریگ صحرا کسی شماره نکرد
جامی از کارها نداشته دست
نام خود رند هیچ کاره نکرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.