حیفم آید ز خدنگ تو که بر خاک افتد
چشم دارد که بر این سینه صد چاک افتد
دوز چاک دلم از تیرگه صیاد مباد
که تو را زآتش آن شعله به فتراک افتد
تیرت آمد به هدف من ز هدف مدور هننز
غصه به حصه عاشق که نه چالاک افتد
مثل تو زیر فلک چون طلبم چون دانم
کین صدف را نه چو تو یک گهر پاک افتد
همچو می می خوریم خون و نمی داری باک
کس مبادا که حریف چو تو بی باک افتد
بر سر سبزه و گل گشت چمن کن که مباد
سایه سرو قدت بر خس و خاشاک افتد
جامی از زهر جداییت فتاده به هلاک
وای جان وی اگر کار به تریاک افتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی احساسات عمیق عاشقانه و درد و حسرت ناشی از جدایی است. شاعر میگوید که دوستش (خدنگ) نباید به خاک بیفتد و دلش را به تیر صیاد نسپارند. او از تاثیر تیر عشق و غمهای عاشقانه میگوید و همچنین به ارزشunik خود اشاره میکند که مانند درشتی یک گوهر در صدف است. شاعر میخواهد روابط عاشقانهاش همیشه سرسبز و شاداب باشد و از افتادن سایه محبوبش بر خاکهای بیثمر ابراز نگرانی میکند. در نهایت، او به زهر جدایی و عذاب آن اشاره میکند و از خطرات و عواقب ناشی از دوری صحبت میکند.
هوش مصنوعی: ای کاش تیر نگاه تو بر زمین نیفتد، زیرا چشمان تو توانایی دارند که بر این دل زخمخورده صد جور زحمت و درد بیفکنند.
هوش مصنوعی: نذار دردی که در دل من هست از تیر و ترکش شکارچی به تو آسیب برسونه که ممکنه تو هم به آتش اون شعله گرفتار بشی.
هوش مصنوعی: تیرت به هدف من برخورد کرد، در حالی که هدفم دایرهای بود. حالا غم و اندوهی که بر دل عاشق نشسته، به سراغم آمده است، چون عاشق نمیتواند به سرعت حرکت کند.
هوش مصنوعی: به دنبال کسی مثل تو زیر آسمان میگردم، اما نمیدانم که این صدف تنها یک گوهر ناب مانند تو را در دل دارد.
هوش مصنوعی: ما همچون می، از درد و رنج خود مینوشیم و نگران هیچ کس نیستیم تا مبادا کسی از دوستان بیپروا به ما بپیوندد.
هوش مصنوعی: بر روی سبزه و گل، چمن بساز و بپرور، تا سایه قد بلند تو بر روی علفهای بیارزش نیفتد.
هوش مصنوعی: جامی از زهر جدایی تو به هلاکت افتاده و وای بر حال من که اگر به تریاک هم احتیاج پیدا کنم، به زودی به فنا میروم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف او کی به خیال من غمناک افتد؟
مگر از شانه به فکر دل صد چاک افتد
پرتو حسن غریب تو ازان شوخترست
که ازو عکس بر آیینه ادراک افتد
رشته گوهر سیراب شود مژگانش
[...]
آتشی نیست محبت که به ناپاک افتد
حیف این شعله نباشد که به خاشاک افتد
هر چه آید به نظر عکسی از آیینه اوست
چه بهشتی است اگر چشم دلی پاک افتد
به از آن ناله که مخمور کشد از دل شب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.