هر شیشه می با تو چو در محفلم افتد
بینم لبت آن شیشه ز طاق دلم افتد
خواهم سر خود را به سر راه تو منزل
باشد که تو را راه به سرمنزلم افتد
چون تیغ به قتلم کشی آن دم دیت من
این بس که نگاهی به رخ قاتلم افتد
ای وقت صبا خوش که به یکدم بگشاید
گر در شکن زلف تو صد مشکلم افتد
حادی مفروز آتش من گو که مبادا
از سینه زند شعله و در محملم افتد
گردد علم رحمت جاوید پس از مرگ
گر سایه سرو تو بر آب و گلم افتد
من جامیم آن بحر معانی که گه موج
صد گوهر سیراب به هر ساحلم افتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.