جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۳ آمد سحری به خوابم آن قره عین تابان ز دو زلف او دو رخ کالقمرین می ریخت ز دیده اشک و می گفت به ناز جامی چونی علی مقاسات البین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر در خواب خود به دختری با چشمان سیاه و زیبا مینگرد که چهرهاش مانند ماه میدرخشد. او در حال اشک ریختن است و با ناز میگوید: "چطور میتوانم مانند تو اندازه و صفات زیبایت را داشته باشم؟"
هوش مصنوعی: در سحرگاه در خواب دیدم آن چشمهای سیاه و درخشان را که با دو زلفش، چهرهاش همچون ماه شبتاب میدرخشید.
هوش مصنوعی: او اشک میریخت و با ناز میگفت: جامی چه نیکو است! ای علی، تو چگونه به جدایی نرمیدی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باید که تو اینقدر بدانی بیقین
کان کو چو تویی برآرد از خاک زمین
ناخواسته داد آنچه بایست همه
ناگفته دهد هر آنچه آید پس از این
در راه یگانگی نَه کفرست و نَه دین
یک گام ز خود برون نِه و راه ببین
ای جان جهان تو راه اسلام گزین
با مار سیه نشین و با ما منشین
از کفر کشد زریر شیبانی کین
آباد کند زریر شیبانی دین
بر چرخ نهد زریر شیبانی زین
این مرتبت زریر شیبانی بین
رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین
نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین
نه حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین
اندر دو جهان کرا بود زهره این
مردان سازند جای در خانه زین
باشند زنان خانه نشین همچو نگین
بر عکس بود کار من بی دل و دین
در خانه زین زن و منم خانه نشین
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.