گنجور

 
جامی

ای طره تو خم خم و گیسو گره گره

وز جعد پیچ پیچ تو هر مو گره گره

خواهی ز پهلوی تو گشاید دلم ز بند

بند قبا گشای ز پهلو گره گره

آن زلف را به مشک چه نسبت کزین متاع

در چین به باد می دهد آهو گره گره

شد عمرها که همچو صنوبر بود مرا

در دل ز شوق آن قد دلجو گره گره

چشمت به عشوه زد به رگ جان گره بلی

بندد به رشته مردم جادو گره گره

زلف تو بر عذار تو گویی فتاده است

جعد بنفشه بر گل خودرو گره گره

از گریه شبانه جامی نشانه ای ست

خون های بسته بر مژه او گره گره

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode